فجر زنده بودی
فجر زنده بودی در ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۱۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۴ - جمع شدن نخچیران گرد خرگوش و ثنا گفتن او را:
دست بردی اینجا به معنای اینه که این دست یا بازی رو بردی و در واقع به معنای پیروز شدی می باشد
فجر زنده بودی در ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۹:۵۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۵ - پند دادن خرگوش نخچیران را کی بدین شاد مشوید:
اعتقاد مولانا بر این بوده است که پیروزی ها و شکست ها به صورت نوبتی از طرف خدا به انسان ها می رسیده است و اینجور نیست که همیشه نوبت یک نفر باشد و تنها افرادی خاص که در ابیات بعد بیان می کند همیشه در نوبت های خدایی قرار دارند .
فجر زنده بودی در ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۴۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۲ - نظر کردن شیر در چاه و دیدن عکس خود را و آن خرگوش را:
عم : عمو
فجر زنده بودی در ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۴۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۲ - نظر کردن شیر در چاه و دیدن عکس خود را و آن خرگوش را:
تافته : انعکاس
فجر زنده بودی در ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۴۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۲ - نظر کردن شیر در چاه و دیدن عکس خود را و آن خرگوش را:
حتی اگر تو فیلی باشی هم که دشمن ازت بترسد باز پرندگان ابابیلی خواهند آمد و تو را نابود خواهند کرد .
فجر زنده بودی در ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۳۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۲ - نظر کردن شیر در چاه و دیدن عکس خود را و آن خرگوش را:
خصمی در اینجا به معنای یار و یاور می باشد ، ضعیفان را تو بی پناه و یار و یاور ندان
نُبی به معنای قرآن می باشد
از قرآن سوره اذا جا نصرالله را بخوان
در این سوره بشارت فتح و پیروزی به مسلمانان داده شده و بعد از به حقیقت پیوستن این فتح خدا به پیامبر می فرماید که مواظب باشین دچار غرور نشین .
فجر زنده بودی در ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۲۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۲ - نظر کردن شیر در چاه و دیدن عکس خود را و آن خرگوش را:
ظلم ظالمان تبدیل به چاه تاریک می شود
فجر زنده بودی در ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۲۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۲ - نظر کردن شیر در چاه و دیدن عکس خود را و آن خرگوش را:
در چاهی که خودش کنده بود افتاد ، چاهی که در واقع از اثرات ظلم و ستمی بود که در فکر ش آمده بود .
فجر زنده بودی در ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۱۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۲ - نظر کردن شیر در چاه و دیدن عکس خود را و آن خرگوش را:
چون که دشمن خود را در چاه دید ، خرگوش را زمین گذاشت و در چه پرید .
فجر زنده بودی در ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۱۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۲ - نظر کردن شیر در چاه و دیدن عکس خود را و آن خرگوش را:
شیر از انعکاس عکس خودش در آب ، خودش را در آب به صورت شیری که خرگوش تند و تیزی را در بغل گرفته دید
فجر زنده بودی در ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۵۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۲ - نظر کردن شیر در چاه و دیدن عکس خود را و آن خرگوش را:
هنگامی که در آب چاه نگریست انعکاس خرگوش و شیر نمودار گشت .
فجر زنده بودی در ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۵۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۲ - نظر کردن شیر در چاه و دیدن عکس خود را و آن خرگوش را:
خرگوش روی پشت شیر قرار داشت و تا کنار چاه رفتند تا شیر درون چاه رو ببینند .
فجر زنده بودی در ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۱۴ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۲۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۹ - قصهٔ آدم علیهالسلام و بستن قضا نظر او را از مراعات صریح نهی و ترک تاویل:
خدایا قضا مانند تاریکی و ظلمت بر من چیره گشت و همانا من به خودم ظلم کردم و سپس آه کشید .
فجر زنده بودی در ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۱۴ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۲۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۹ - قصهٔ آدم علیهالسلام و بستن قضا نظر او را از مراعات صریح نهی و ترک تاویل:
هنگامی که حال و هوای حیرت و نوش جان کردن گندم بعد از خوردن گندم از سرش پرید اونوقت فهمید اصل قضیه را و به راه آمد ، اما خب دزد کار خودش کرده بود
فجر زنده بودی در ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۱۴ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۱۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۹ - قصهٔ آدم علیهالسلام و بستن قضا نظر او را از مراعات صریح نهی و ترک تاویل:
خوردن گندم مثل خاری بود که در پای باغبان رفت و باغبان را هوشیار کرد از حضور دزد ولی خب چه سود ...
فجر زنده بودی در ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۰۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۶ - قصهٔ هدهد و سلیمان در بیان آنک چون قضا آید چشمهای روشن بسته شود:
گفت ای سلیمان تنها یک هنرم را بیان می کنم و آن هم کوچکترینش را .
فجر زنده بودی در ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۰۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۶ - قصهٔ هدهد و سلیمان در بیان آنک چون قضا آید چشمهای روشن بسته شود:
نوبتی هد هد شد و او نیز خواست از هنر ها و توانمندی هایش بگوید .
فجر زنده بودی در ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۰۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۶ - قصهٔ هدهد و سلیمان در بیان آنک چون قضا آید چشمهای روشن بسته شود:
و همان برده اگر از خواجه و خریداری چندان خوشش نیایید خودس را به بیماری و بی هنری می زند تا به آن خواجه فروخته نشود .
فجر زنده بودی در ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۰۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۶ - قصهٔ هدهد و سلیمان در بیان آنک چون قضا آید چشمهای روشن بسته شود:
همانطور که برده ای که جهت فروش به بازار آمده اگر خواجه ای خریدار را دید و از خواجه خوشش آمد ، برده تمام سعی خودش را می کند تا هنر خودش را به خواجه نشان دهد و بدین صورت برده ی خواجه مطلوبش شود .
فجر زنده بودی در ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۰۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۶ - قصهٔ هدهد و سلیمان در بیان آنک چون قضا آید چشمهای روشن بسته شود:
نه از روی تکبر بلکه جهت پذیرش هنرهای خود بیان می کردند .
هستی : تکبر و غرور