علیرضا حاتملوی
علیرضا حاتملوی در ۲ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۱، ساعت ۱۴:۲۵ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷ - موعظه و نصیحت:
در منابع دیگر مثل (کلیات سعدی، محمد علی فروغی) یک بیت دیگر نیز آمده (بعد از بیت 24)
ملک دنیا چو به معنی طلبی بر باد است / خود گرفتم که بجز ملک سلیمانی نیست
علیرضا حاتملوی در ۸ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۲۰ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ اشعار ترکی » قاصد:
تو قاصد یارم هستی بنشین ، برایت چای گفتم بیارن ( کنایه از بیشتر موندن فکریار، صمیمی شدن )
خیالش را فرستاده، از بس که من اااخ و وااای گفته ام ( از روی ناراحتی و غم و غصه)
آخ که چه شبها که نخوابیدم و به تولالایی گفته ام ( در خیالم تو رو خوابوندم با لالایی گفتن )
و تو خوابیدی و من به چشمانم گفته ام ستاره ها رو بشمار ( کنایه از اینکه تو خوابیدی و من شبها در فکر تو خوابم نمیبره و ستاره ها رو میشمارم)
هر کس تو رو شبیه ستاره دونسته من که به تو ماه میگفتم (از بسکه زیبایی، اگر همه به ستاره تشبیهت میکردن، فقط من بودم که تو رو مثل ماه میدیدم- عشق زیاد )
بعد از رفتن تو، زندگی و حیات اگر شیرین هم بوده من تلخ میدیدم ( برا من تلخ بوده)
از هر زیبا رویی که میدیدم یه جایش رو شبیه تو میدیدم ( در زیبا رویان من دنبال نشانه ای از تو بودم که ببینم کجاش یا چه چیزش شبیه تو هست)
رفتن تو، مثل غروب خورشید بود اما من شبیه غروب ماه میدیدم (خودمو گول میزدم که مثل ماه غروب کردی و بعدش مثل خورشید طلوع خواهی کرد – میایی)
الان به تابستان، زمستون میگم. حال اینکه قبلا حتی زمستونها رو هم تابستان می گفتم ( زمانی که تو بودی، با گرمای وجودت زمستونها هم برام تابستون میشد)
گاهی خاطره عروسیت رو به یادم میاندازم و مثل دیونه ها نای نای (هلهله) میخونم ( در خیالم باهات جشن عروسی میگیرم)
بعدش دوباره عزادار میشم و با های های، گریه میکنم ( عزادارم بعد رفتنت و همش گریه هایی با آه و ناله سوزناک میکنم)
و دامانم مثل دریا پر میشه از اشک و اشک چشمانم همش مثل رودخانه جاری هستند
و چنین عمرم رو سپری میکنم و منه سیاه روز ، آخ میگم و واای میگم ( عمرم با اخ و وای و یاد غصه های تو میگذرد)