فرهود
فرهود در ۵ ماه قبل، یکشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۰۴:۰۷ در پاسخ به *Nasha دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۹:
مولانا در جای دیگر نیز شیرجو را به معنی شیرخوار و جویندهی شیر بکار برده است:
وقتِ طفلیام که بودم شیرجو
فرهود در ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۰۶ دربارهٔ نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۷ - نشستن بهرام روز یکشنبه در گنبد زرد و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم دوم:
بردالعجوز اصطلاحی که دورۀ اوج سرما را یادآور می شود. روایتهای متفاوت از زمان آن وجود دارد؛ به نقل از دانشنامه فارسی در گاهشماری قدیم هفت روز از زمستان را گویند که در سالهای غیر کبیسه، سه روز آخر بهمن و چهار روز اول اسفند، و در سالهای کبیسه چهار روز آخر بهمن و سه روز اول اسفند است.
فرهود در ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۰۹ دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۲۴ - مقالت سوم در حوادث عالم:
بیراه نظامی را پادشاه شاعران نخواندهاند:
گفته گروهی که بهصحرا درند
کهای خنک آنان که به دریا درند
وانکه به دریا در سختیکش است
نعل در آتش که بیابان خوش است
«نظامی»
بر سر قایقش اندیشهکنان قایقبان
دائماً میزند از رنج سفر بر سر دریا فریاد:
اگرم کشمکش موج سوی ساحل راهی میداد.
*
سخت طوفانزده روی دریاست
ناشکیباست به دل قایقبان
شب پر از حادثه، دهشتافزاست.
*
بر سر ساحل هم لیکن اندیشهکنان قایقبان
ناشکیباتر بر میشود از او فریاد:
کاش بازم ره بر خطهی دریای گران میافتاد!
«نیمایوشیج»
فرهود در ۵ ماه قبل، سهشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۳۲ در پاسخ به بیژن آزاد دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۲ - نمودن شاپور صورت خسرو را بار سوم:
غزل عراقی درست است؛ صحنه بزم و رقص است و غزل فراقی بیمسماست.
فرهود در ۵ ماه قبل، سهشنبه ۱۰ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۰۶:۵۴ دربارهٔ عنصرالمعالی » قابوسنامه » باب سیزدهم: اندر مزاح و نرد و شطرنج و شرایط آن:
«اگر بازی به اوقات باز و مباز الا به مرغی ...»
یعنی اگر شطرنج و تختهنرد و ... (شرطی) بازی میکنی بعضی اوقات بازی کن نه همیشه.
بر سر پول نقد اصلا شرط نبند بلکه بر چیزهای کوچک مثل مرغ و مهمانی و ... بازی کن و شرط ببند.
و با مقامری (قمارباز) هیچوقت بازی نکن که تو هم به قماربازی معروف میشوی (مقامر یعنی قمارباز حرفهای یا معتاد قمار)
فرهود در ۵ ماه قبل، سهشنبه ۱۰ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۰۶:۳۸ دربارهٔ عنصرالمعالی » قابوسنامه » باب دوازدهم: اندر مهمانی کردن و مهمان شدن و شرایط آن:
«هر چند که جوانان را راههای سبک خوش آید و خواهند»
راه سبُک در اینجا حالتی از موسیقی است. در همین کتاب در «باب سی و ششم: اندر آداب خنیاگری» درباره آن توضیح داده شده است.
فرهود در ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۴ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۴۵ دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۸ - نعت سوم:
اسب زرده ، آن جنس که بهغایت زرد بوَد نیک بوَد. (از قابوسنامه) برای اطلاع بیشتر از نام اسبها میتوان به قابوسنامه و نوروزنامه مراجعه کرد. این دو کتاب در گنجور قابل دسترسی است.
فرهود در ۶ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴:
از گوشهای برون آ
مصرع دوم همه بیتها یک مکث در وسط دارد، با توجه به این مکث «برون آ» درستتر است.
فرهود در ۶ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۱:
تلفظ یَک نه فقط در این بیت بلکه در همه اشعار کلاسیک پارسی یَک است.
یِک و بسیاری دیگر تلفظهای امروزی که در قدیم رایج نبوده از زمانیکه رادیو و تلویزیون لهجهی مردم تهران را عمومی کرد رواج یافته است.
به بالا و دیدار هر سه یَکی
که این را ندانند از آن اندَکی
فردوسی
فرهود در ۶ ماه قبل، شنبه ۳۰ دی ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۵۲ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۶ - اندرز و سوگند دادن مهینبانو شیرین را:
شنیدم در اینجا ماضی نقلی است یعنی شنیدهام
اگر شنیدهام نوشته شود درست است اما در هنگام خوانش باید «شنیدم» خوانده شود.
فرهود در ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۸ دی ۱۴۰۲، ساعت ۰۴:۰۹ در پاسخ به سایه دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۲:
در یوتیوب این دو فایل صوتی را به هم چسباندهاند وگرنه در آلبوم موسیقی «بیقرار»، دکلمهای وجود ندارد.
فرهود در ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۲، ساعت ۰۵:۴۲ دربارهٔ نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب برزویه الطبیب » بخش ۷ - حکایت بازرگان و جواهرساز چنگنواز:
حکایت بالا به زبان ساده:
بازرگانی بود که مرواریدهای بسیاری برای سفتن و سوراخ کردن داشت. مردی گوهرساز را به روزی صد دینار به مزد گرفت که دُرها را سوراخ کند. مرد گوهرساز وقتی به خانه بازرگان آمد ساز چنگی را دید و به آن خیره شد بازرگان پرسید: «بلدی بزنی؟» گوهرساز پاسخ مثبت داد و بازرگان از او خواست قدری چنگ بنوازد. گوهرساز شروع به ساز زدن کرد، خوش زد و تمام روز بازرگان مشغول شنیدن ساز شد. در پایان روز گوهرساز مزد کارش را خواست. بازرگان نپذیرفت و گفت «برای کار نکرده مزد میخواهی؟» گوهرساز گفت: «تمام روز در خدمت تو بودم و آنچه گفتی کردم» بازرگان مجبور شد و صد دینار را داد؛ کار مانده و مزد آن پرداخته.
فرهود در ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۲، ساعت ۰۵:۳۸ دربارهٔ نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب برزویه الطبیب » بخش ۵ - حکایت دزد نادان:
حکایت به زبان ساده:
شبی مردی از صدای پای دزدان بر بام خانهاش بیدار شد. زنش را بیدار کرد و بهآرامی و طوری که دزدان نشنوند نقشهای را که کشیده بود با زنش در میان گذاشت. سپس طوریکه دزدان از روزن سقف خانه بشنوند، زن از او پرسید: «این همه مال و ثروت را چطور بدست آوردی؟» مرد گفت: «این را مپرس که مردم از راز آن آگاه میشوند!» زن بر دانستن اصرار کرد. مرد گفت: «من سابقا دزد ماهری بودم و راز کار من جادویی بود که میدانستم و آن این بود که پشت دیوار خانه ثروتمندان میایستادم و هفت بار تکرار میکردم «شولم» و دست در نور ماه میزدم و خود را بر بام خانه میدیدم و بر سر روزن بام، هفت بار میگفتم «شولم» و به همان روش از روزن به داخل خانه پرواز کرده و فرود میآمدم. هفت بار دیگر میگفتم «شولم» و تمام نقدیات و جواهراتِ خانه در پیشم جمع میشد و به همان روش به بام خانه برمیگشتم. به وسیله این افسون و جادو ثروتمند شدم و تا به امروز مرا کسی در دزدی ندیده و نگرفته است. این افسون را به کسی نگویی که بسیار فسادها از آن زاید» دزدان گفتهها را شنیدند و شادیها کردند؛ رییس دزدان بر سر روزن آمد و هفت بار تکرار کرد «شولم» و در روزن گام نهاد. قدم نهادن همان و افتادن همان. مرد صاحبخانه با چوبدستیاش به جان او افتاد و گفت: «یک عمر زحمت کشیدم و مال جمع کردم تا توی دزد به یکبار بر پشت ببندی و ببری؟ بگو که هستی؟» مرد دزد پاسخ داد: « من همان نادانی هستم که افسون و جادوی تو مرا بر باد نشاند و به اینجا آورد. هوس کرامات کرده بودم و سزای آن را چشیدم حالا مشتی خاک در پشت سرم بریز که زحمت کم کنم و بروم!» (پشت سر کسی خاک ریختن برعکسِ معنی «آب ریختن» است یعنی «بروی و برنگردی!»، روزن یعنی هواکش و نورگیر سقف خانه)
فرهود در ۶ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۴۳ دربارهٔ سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹۰:
گرانی بِبَرَم
یعنی زحمت کم کنم
فرهود در ۶ ماه قبل، شنبه ۲۳ دی ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۲۴ در پاسخ به سیدمحمدحسین میرفخرائی دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۵۹ - داستان بلبل با باز:
سنجری در اینجا به معنی عام شاهی است
فرهود در ۶ ماه قبل، شنبه ۲۳ دی ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۰۹ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۵ - دیدن خسرو شیرین را در چشمه سار:
در قدیم یکی از خصوصیاتی که نجبا و بزرگان و اشرافزادگان را با آن میشناختند نحوه نشستن آنها بر اسب بود. و مردم معتقد بودند کسی که بزرگمنش است نه تصنعی بلکه بطور ناخودآگاه بر اسب راست قامت مینشیند.
از این روست که نظامی میگوید: شیرین سروی را دید بر خدنگ رسته
منظور راست نشستن خسرو بر اسب است.
فرهود در ۶ ماه قبل، جمعه ۲۲ دی ۱۴۰۲، ساعت ۱۹:۰۹ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۱ - مراد طلبیدن خسرو از شیرین و مانع شدن او:
نظامی در اکثر اشعارش که در زمانهای قدیم نقل و روایت شبها و شبنشینیها بوده است سعی میکند که از اطلاعاتی که در طب، نجوم و ... دارد را در حدی که به شعر لطمه نزند را در شعرش بیاورد که شعرش هم جنبه آموزنده داشته باشد و هم یکنواخت و خسته کننده نباشد. اما بکار بردن همین اطلاعات همیشه همراه با تشبیه و استعاره و زبان شعر است و مسحور کننده و بخشی از شعر و داستان.
فرهود در ۶ ماه قبل، جمعه ۲۲ دی ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۵۵ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۸ - بازگشتن خسرو از قصر شیرین:
وقتی که بره حیوانات از شیر، سیر میشوند شاد شده و به گوشهای رفته و مینشینند و میخوابند. نظامی ستارگان آسمان را به آهوبچگانی که در دشت آسمان آرمیدهاند و میدرخشند تشبیه کرده است.
دیدن چنین صحنهای یعنی دشتی پر از آهو و غزال برای انسانهای امروزی مقدور نیست ولی در گذشته مقدور بوده است.
فرهود در ۶ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ دی ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۱۳ دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۴۵ - داستان حاجی و صوفی:
آستی و آستن هردو مخفف آستین هستند و درست. در بیشتر لغتنامهها آستی نوشته شده است. در تصحیح وحیددستگردی از خمسه نظامی، آستی است.
تو گفتی که از تیزی و راستی
ستاره برآرد همی زآستیفردوسی
فرهود در ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ دی ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۰۱ دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۲۰ - مقالت اول در آفرینش آدم:
استاد الهی قمشهای در یکی از سخنرانیهایش میگفت:(نقل مضمون) به نظر من این بیت نظامی را با ماهواره یا چیزی باید برای تمام بشریت بنویسند تا همیشه جلوی چشم انسان باشد. نظامی تمام مشکلاتی که بشر برای خود ایجاد کرده است را به زیبایی در کلمه «بینمکی» خلاصه کرده است.
گر جوِ سنگی نمک خود چشی
دامن از این بینمکی درکشی