سید مصطفی سامع در ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۳۹ دربارهٔ صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۱ - در مدح ثامن الائمه علی ابن موسیالرضا «علیهالسلام»:
شعر شماره ۵۸
علی موسی الرضا شاه خراسان
یم جود و سخا ای کان احــــسانسلام ای زاده ختم رسولان
سلام ای ضامن آهو رضا جان
تویی یار ومددگار غریبان
طبیب درد بی درمان مایانعلی موسی الرضا شاه خراسان
یم جود و سخا ای کان احــــسانپرد مرغ دلم سوی حریمت
حریم با صفا ودل پذیرت
بود بر سر هوای خاک کویت
طلب بمنا مرا ای شاه خوبانعلی موسی الرضا شاه خراسان
یم جود و سخا ای کان احــــسانبود نام خوشت ورد زبانم
تویی شاها امام مهربانم
تهی دست و حزین و دل فگارم
نما لطف و کرم ای اهل احسانعلی موسی الرضا شاه خراسان
یم جود و سخا ای کان احــــسان
مرا مهرو ولای توست در جان
به مهرت فاخرم ای ماه تابان
گهی جان دادنم چشم انتظارت
بیامولا رضا جانم رضا جانعلی موسی الرضا شاه خراسان
یم جود و سخا ای کان احــــسانبه سامع کن نگاه ای جان جانان
ندارد جز خطا و کوهِ عصیان
تویی ضامن به آهویِ بیابان
بشو شافع پشیمان است پشیمانعلی موسی الرضا شاه خراسان
یم جود و سخا ای کان احــــسانمفاعیلن مفاعیلن فعولن
تاریخ ۲۷-۱۲-۱۴۰۱
سید مصطفی سامع در ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۳۸ دربارهٔ صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح شاه انس و جان مولی الموالی امیرالمؤمنین علی علیهالسلام:
شعر شماره 50
ساقی ای پری پیکرآی ومی به ساغرکن
کامده گه عشرت کـــام من به می تر کنرفـته موسـم پاییز آمــده بهــــــار از نـــو
خُـــم خُــم رحیق آور جــام می برابر کنمِی نده تو این موعد تا رود زکف یکدم
طرف بوستان گل مســـکنِ مقــــرر کنشوروغلغلِ بلبل می رسد زشــــــاخِ گل
منظـــرِگلان بنــــگرغم وهم سبکتر کنروزِعیش وشادی است مطربا بزن چنگی
نغمه ی خوشِ بنواز بزم مــا مســخر کناز فــرازسرو آیــــد نغمه خـــوش مرغان
بزم عیش وشادی را ازشعف توخوشترکنروزعید فطراست این یا که عید قربان است
دلبرا مرا زین روز با خــــبر تو یکسر کنآی و گوش دل بگشا تـا که روشنت سازم
از وضاحــت این عید قلــب خود منورکنخـاتــم رُسُل احمــد بعــد حــجــة الــوداع
گرد هم بخواند اصحاب بر سخن تفکر کناز جـــهاز اُشترها منبـــری مهیـــا کـــرد
قـول مصطفی بـشــنو دم به دم تفاخــر کنزامر حق شه بطحا دست حـق هویدا کرد
صد هزارواندی داشت مستمع تصور کنگفت و هر که را استم میر و سید و مولا
بعد من علی مولااست این خبر مُنشّر کنهر کـه را بــود دردل حــــب ابن عم من
نیست شک که دارد اوحب من تو باورکندشمـنِ علـــــــی باشــد دشمــنِ مــنِ احمد
دشـمن علـــــی یــارب جای او به سقرکنخوانده ذات حـــق اورا نفـس احـمد مختار
رو بخوان کلام حق وصف اوتوبی مرکنراه حــق اگـــر خواهــی راه مرتضی پیما
جانشین احــمد را بـهرخـود تو رهبــرکنمرتــضی بـــود درب شــهر علــم پیـغمبر
مــدح حضرتش هرجـا بر فراز منبر کنسوی بیــت رب بنـگر تا مقــــام او دانــی
بر شکاف دیوارش یک نظر تو آخر کنآنــکه در رکــوع خاتم برگـدا عطا بنمود
خالقش ستود اورا وصـف شه تو ازبر کنفـاتـح اُحـــــد باشـــــد قاتـــــل یـــلان کــفر
گر شجاعتش خواهی یک نظر به خیبر کنگرمروتش دانـــی کلبـــــــۀ فقیــــری رو
جستجو حــیدر را از یتـــیم مضـــــطر کنمشکل عظیمی چــــــند گر ترا بود در کار
او گـــره گشا باشـــد رو به دربِ حیدر کن
خُسروان همه یکــــسر خادمـــانِ درگاهش
برده گــی اگرخـــواهی برده گــی قنبر کن
دامــــن علی منـما از کـفت رهـا سامع
حـب مرتضــی حیدر در دلت فزونـــتر کنفاعلن مفاعیلن فاعلن مفاعیلن
سید مصطفی سامع در ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۳۷ دربارهٔ صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸ - در تهنیت عید مولود مولی الکونین ابیالحسنین علی علیهالسلام:
شعر شماره ۵۳
ساقـیا بــرخیــز جــــام مـــــی بیاور از ثــــواب
تاکشم سر مست گـــــــردم زان می گلگون نابای مغنی نغــمه شــــــادی بیـــــــا آغـــــاز کن
مطــــــــربا چنـــگی بزن برتار و تنبور وربابدور دور شــــادی اســـت وگاه گاهِ عیش ونوش
آی و ســــاقی تا رویم سوی گلستان بـــــا شتابدیدن گل صوت بلبل بوی سنبل بس خوش است
ســوی باغ وراغ بنگر منـظر گل بـــــی حسابسبز وخرم گشته کـوه و دشت و صحرا و چمن
دسته دسته گل بنفشه غنچه غنچه گل گلابنـــوبهار است و گـــل نرگس هویدا گشته است
بهر دیــــدار رخــــش گیتـی بود بـــی تاب تابصبح امروز عــــالم دیــــجور گشته پـــــر زنور
درچنین روزی ز ســـامـــره درخشــــــید آفتابماه بــــزم عرشیان در خانـــــــه نرگــــــس دمید
از فروغ طلعتش روشـــــــن دل پــــــیر وشبابنیمه شعبـــــان شـــــده هنـــــگام مولـــــود شهی
کو بود ختم امــــــامــــان خســــرو عالــیجنابآمـــده آن شـــاه که شاهان بر درش باشند غلام
آمده تا هـــــم کند آبـــــاد این دهــــر خــــــرابآدم و نــــوح و خلــــیل و خضر والیاس هریکی
منتظر باشــــند بهر مقدمـــــش از شیخ و شابآمـــــده تا مثل مـــــوسی با یــــد بیـــــضای خود
ریشه فرعونیــــان را او کــــند یک ســــر یبابصد چو یوســف بر سـربازار حسنـــش مشتری
ماه رخــسارش کنــــد در بزم خوبــــــان انقلابدیده یعقــوب دوران از فراغـــش گشـــــــته کور
از برای هــــجرِ هجرانش بــــــود دلهــــا کبابانتظـــاری ها کند عیــــسی ابن مریـــم در سماء
تا که گیــــرد مـــاه زهـــرا از رخش یکدم نقابمـــی کند نابود باطـــــل حــــــق هویدا می شود
از شـــعاع تیغ او ظـــــالم شود در اضــــطراببهر داد بــی کـــسان خون جــــــگر آید شهــــی
با قدومــــش هم ببارد آب رحــــــمت از سحابانتقام خـــــون مظــــلومان بگــــیرد از ظــــلام
گردن اعــدای جـــــدِ خود نهـــد انــــــدر طنابمؤمنان پاداش شـــــــان گردد ثواب اندر ثواب
مشرکان را کیفری باشد عذاب اندر عذابسامع مسکین صفت خوانــــــــــد دعای العجل
بارالها ازکرم فرمــــــــــا دعـــــایش مستجاب
تاریخ ۲۳ دلو ۱۴۰۱
سید مصطفی سامع در ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۳۶ دربارهٔ صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۴ - در تهنیت عید سعید غدیر و مدح امیرالمؤمنین علیهالسلام:
شعر شماره ۵۲
دلیر شیر دلی
شدست موسم گل گشته نوبهار امروز
بیا وخرگه زنیم طرف جویبار امروزنشاط و شادی وعشرت بود به طرف چمن
نوای بلبل و قمری به شاخسار امروزبزن به تار مغنی بساز نغمه عشق
زمان زمان سرور است و غم کنار امروزخبردهید به رندان میکده یکسر
که گشته ساقی میخانه میگسار امروزدهید مژده به دلدادگان شاه کبار
رسید میر عرب مرد نامدار امروزنمود جلوه به عالم امام جن وبشر
به بزم شادی دلبر بیا جوار امروز
ز یمن مولد حیدر رجب مرجب گشت
ز مقدمش شده کونین لاله زار امروز
ز بعد سه شب و سه روز شق شده دیوار
ز بین کعبه برون گشت مه عذار امروزگرفت شاه رسل در بغل گل نوزاد
نهاد بر رخ او بوسه بی شمار امروزز نام نامی حیدر هژبر ذات احد
فتاد لرزه بر اندام خصم زار امروزنوید گو به یتیمان بی کس مضطر
رسید مونس و غمخوار و غمگسار امروزنبی ست شهر علوم و علی درش باشد
به قول احمد مختار گلعذار امروزکسی که کرد عطا در رکوع انگشتر
نهاد مقدم خود را به این دیار امروزبه حکم آیه قرآن که اوست نفس رسول
وصی و نائب احمد شد آشکار امروزعلی که هم کفو زهرای اطهرش گویند
پدید گشت شهنشاه تاجدار امروزکسی که خفت بجای رسول در بستر
شد آشکار همی یار وجان نثار امروز
رسید فاتح بدر و حنین و هم خیبر
دلیر شیر دلی شیر کردگار امروزهر آنکه گفت سلونی فراز منبر ها
نمود جلوه رخسار شهریار امروزشهی که علم بیاموخت از رسول خدا
رسید عالم اعلم چی با وقار امروزکسی که هست قسیم جهنم و جنت
قدم نهاد به گیتی تمام عیار امروز
مکن ز دست رها دامن علی سامع
که اوست هادی و رهبر به روزگار امروز
۲۶-۰۹-۱۴۰۱مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
سید مصطفی سامع در ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۳۰ دربارهٔ صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۵ - در مدح حضرت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام:
شعر شماره ۱۰
قد هلال خمیدهمه عزا دمیده ، ناله کنان بیائید
قد هلال خمیده ، سینه زنان بیائیدشنیدم از هاتفی ،گفت که در دشت تف
دریای خون رسیده ، موج زنان بیائیدگلهای گلزار عشق بهر چه پرپر شده
گلدسته را کی چیده؟ به گلستان بیاییدفریاد و آه ملک، در آسمان هوایداست
سر از قفا بریده ،صیحه زنان بیائیداز غم داغ پسر، مادر خونین جگر
رنگ رخش پریده ، گریه کنان بیائیدکون و مکان در عزاست، بهر سلیل نبی
در خون خود تپیده ،مویه کُنان بیائیددفتر خار غمت بسته نما (سامعا)
به پای دل خلیده ،دلداده گان بیائیدسه شنبه ۱۶ ثور ۱۳۹۹
سید مصطفی سامع در ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۲۹ دربارهٔ صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - در مدح حضرت مولیالموالی علی علیهالسلام:
شعر شماره ۱۲
نعت حضرت محمد ص
بکرد خلقت خدایت یا محمد
دوعالم را برایت یا محمد
تمام کائنات و عرش و فرش است
منور از ضیایت یا محمد
بود قاصر زبانم از ثنایت
خدا داند ثنایت یا محمد
تویی شهر علوم غیب و مشهود
درش شد، مرتضایت یا محمد
فدای دین نمودی مال و جانت
سرم بادا فدایت یا محمد
رضای حق بود اندر رضایت
نخواهم جز رضایت یا محمد
ولای حضرتت دارم به رگ رگ
مگیر از من ولایت یا محمد
گدای خاک درگاهت منم من
کرم کن بر گدایت یا محمد
عطا بنما به این زار حزینت
به امید عطایت یا محمد
به هر صبح و مساء خواهم ز یزدان
وصال دلربایت یا محمد
طلب فرما تمام عاشقان را
حریم با صفایت یا محمد
در شوریده ام هر دم بجوید
ضریح دلگشایت یا محمد
خوش آن لمحه که باشم میهمانت
سرای پارسایت یا محمد
ز عشقت طایر دل گشته شیدا
زند پر در هوایت یا محمد
صراط مستقیمم رفت از دست
هماره کن هدایت یا محمد
ز بار معصیت پشتم شده خم
ندارم جز سوایت یا محمد
در آن روزیکه کس را نیست یاری
مکش دست از حمایت یا محمد
ز فرط معصیت کارم تباه است
ندارم جز خدایت یا محمد
در امواج گنه در حال غرقم
بود دیدت کفایت یا محمد
خوشا آندم کشم بر دیده از شوق
غبار خاک پایت یا محمد
چه نیکو است گاه احتضارم
به چشم آید لقایت یا محمد
در آن روزیکه گرما بر سر ماست
مکش ظل لوایت یا محمد
چه خوش باشد که گیرم من ز دستت
صبوح جانفزایت یا محمد
بحق فاتح خیبر امیرم
بگردان آشنایت یا محمد
به (سامع )کن نظر در روز محشر
به وی بنما عنایت یا محمد
سید مصطفی سامع در ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۲۱ دربارهٔ ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۱:
شعر شماره ۱۳
ساقی نامه اعیاد شعبانیهبده ساقیا می که شعبان رسید
زمان سرور محبان رسیددر این ماه شعبان شده باشعف
تمام زمین وزمان هرطرف
به کامم بریز زان می کوثری
به فرخنده جشن حسین علیبده ساقیا می که دلدار ما
نهاده قدم بر زمین یار مامنم مست دیدار کوی حسین
پرد مرغ روحم به سوی حسینبده ساقیا می که جویم حسین
شوم مست و هر لحظه گویم حسینشده روز چارم زشعبان پدید
علمدار شاه شهیدان رسیدبده ساقیا می که ناز اور است
که میلاد عباس نام اور استبنازم به چشم و به گیسوی ¬ او
ببوسد علی دست وبازوی اودر این ماه اعظم نسیمی وزید
شمیمش به هر سو فراوان رسیدبه پنجم زشعبان شده هربلاد
تجلی زمیلاد زین العبادقدح ریز در جام ما بی شمار
کشیم باده های ولا بار باربده ساقیا می که جشن صفا است
شب و روز میلاد شاهان مااستبه نیمه زشعبان منور جهان
زمیلاد مهدی صاحب زمانزخمخانه حق سبوحی بیار
در هنگام میلاد آن شاهسوارالهی به حق رسولت نبی
به حق وصی رسولت علیو هم حق زهرا واولاد شان
بکن وصل دیدار صاحب زماننما عیدی ما در این شب همین
ظهور ولی زمان را قریننما عفو (سامع) به روزحساب
چو گشته اورا معصیت بی حساب
سید مصطفی سامع در ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۱۹ دربارهٔ حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۱۹ - و له ایضا:
شعر شماره ۱۴
دوازده امامی
به دل گر ترا ذکر داور نباشد
یقین دل بغیرش منور نباشد
چو باشی به دین محمد مطیع
گذار رهت سوی سقر نباشد
چو مومن بسان خلیل نبی شو
ترا ترسی از آب و آذر نباشد
اگربیمی ازفعل زشتت نداری
یقین اعقتادت به محشر نباشد
اگرتارک واجبات خدایی
ترا صالحان یار و یاور نباشد
خوشا گرکه داری به دل حب احمد
ترا هولِ از روز آخر نباشد
اگر قاسم نار وجنت ندانی
جواز ترا مُهر حیدر نباشد
وصی بلا فصل احمد به عالم
سوای علی میرمنبر نباشد
شه صف شکن شیروشمشیر احمد
بحزمرتضی شاه صفدر نباشدگرت بغض زهرای اطهربه دل هست
ترا آشنا آب کوثر نباشد
به دل گر نداری ولای حسن را
یقین مقتدایت پیمبر نباشد
اگر در دلت عشق شاه شهید هست
دلیلش بجز شیر مادر نباشد
شبیه حسین شو مطیع خدایت
ترا بیمی از ظلم کافر نباشد
چو هستی گرفتار درد وبلا ها
رهنده بجز آل اطهر نباشد
به قربان دین شو بسان ابوالفضل
ترا باکی از دست وپیکر نباشد
چو باشد زمین و زمان پر زماتم
به غم های زینب برابر نباشد
اگر مهر سجاد و باقر در عالم
نداری ترا حال بدتر نباشد
اگر دین و آییین جعفر ترا هست
دگرجای ترسی زکیفر نباشد
ز موسی کاظم شفایی بخواه
مثالش طبیب توانگر نباشد
ز شاه خراسان بخواه هرچه خواهی
چو شاه رضا مهربانتر نباشد
گدای عطای جواد تقی شو
به مانند او کس عطاگر نباشد
دو صد شاه ورهبر که باشد درعالم
چو هادی مرا میر و رهبر نباشد
پناه همه بی پناهان به دوران
بغیرحسن شاه عسکر نباشد
برای امام زمانت دعا کن
بجز از دعا راه دیگر نباشدنمودی اگر پیشه تقوا برایت
ترا (سامعا)خوف بی مر نباشد
سید مصطفی سامع در ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۱۷ دربارهٔ حسینی » کنز الرموز » بخش ۱ - بسم اللّه الرحمن الرحیم:
شعر شماره ۱۷
چهار باربیا تو ساقی ، به ساغرم ریز، می ولای، رسول و آلش
چو سرکشم می،می پیاپی، شوم فدای رسول و آلش
به آب می ده، تو شستشویم ،چواز گناهان ،شوم منزه
سپس گشایم زبان قاصر ،کنم ثنای رسول وآلش
شنو تو مومن ، بیان ثابت، به شان و فر ،نبی اکرم
خدای دانا، سرشته عالم، فقط برای، رسول و آلش
اگر رضای، خدا بخواهی، برو به سیرو، سلوک آنان
بدون تردید ، رضایت رب ، بود رضای رسول و آلش
به آستان نبی و آلش ، ملک غلامان ،بشر گدایان
فخر نمایم ، اگرپذیرد، مرا گدای، رسول و آلش
ز عمق قلبت نما تو (سامع) سپاس و حمد خدای یکتا
که ذات منان، عطا نموده، به تو ولای ، رسول و آلش
دوشنبه 25/حمل /1399
سید مصطفی سامع در ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۱۶ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:
صبح قیامت
در جهان غلغله و شور و فغان می بینم
اشکِ ماتم به رخِ پیر و جوان می بینمچه شده جن و ملک ناله و افغان دارند
قدسیان ناله کنان صیحه زنان می بینمضجه و شیون و ندبه به جهان است فزون
گوئیا صبح قیامت به جهان می بینم
شش جهت گشته سیه پوش ِ عزا و اندوه
هر طرف می نگرم سینه زنان می بینم
هاتفی گفت که در دشت بلا غوغا شد
راس خوبان جهان خون فشان می بینمآه و صد آه سَرِی بر سر نی گشته بلند
خواهری را ز غمش مُویه کُنان می بینم(سامع) از ماتمِ عظمایِ زمانْ دمْ درکش
مادری را به عزاْ تعزیه خوان می بینم
شنبه ۱۵ -۰۶ -۱۳۹۹
سید مصطفی سامع در ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۱۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:
پشیمانم
خجل از کرده ام یارب ببخش جرم وگناه من
تهی دست و پشیمانم نگر حال تباه من
ز سنگین بودن بار گنه پشتم خمیده است
ببین با دیده عفوت شبی روی سیاه من
اگر چه من نیم شایسته احسان و جود تو
چه میشد باز بخشی یارب آخر اشتباه من
به درگاهت شدم عازم سَرٍ افکنده ام را بین
ترحم کن به حال این گدا ای پادشاه من
ندارم در دوعالم ماسوایت یاوری دیگر
تویی یارو انیس بی پناهان ای پناه من
شتابی کن الهی بر ظهور یوسف زهرا
نمی بینم وفایی را ازین عمر تباه من
من ( سامع) ندارم جز ولای احمد وآلش
به حق پنج نور پاک بنما روبراه من
دوشنبه ۳ – ۰۵-۱۳۹۹