گنجور

حاشیه‌گذاری‌های Nazanin

Nazanin

یک ایرانی ساده هستم. علاقه مند به ادبیات.


Nazanin در ‫۴ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۸، ساعت ۱۵:۲۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹۳ - برون انداختن مرد تاجر طوطی را از قفس و پریدن طوطی مرده:

خوب این حضرت مولانا که در انتها دعوت به سکوت و پنهان کاری میکنند ، خودشان چرا اینهمه حرافی و خودنمایی می فرمودند! شما همین داستان را که میخوانید ، میبینید که چقدر حرف توی حرف و داستان در داستان آورده است !

 

Nazanin در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۷، ساعت ۰۰:۱۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۵۶ - در تفسیر این حدیث مصطفی علیه‌السلام کی ان الله تعالی خلق الملائکة و رکب فیهم العقل و خلق البهائم و رکب فیها الشهوة و خلق بنی آدم و رکب فیهم العقل و الشهوة فمن غلب عقله شهوته فهو اعلی من الملائکة و من غلب شهوته عقله فهو ادنی من البهائم:

آیا واقعا میتوان با این تفکرو فلسفه که علم را بنای " آخور و عماد گاو و شتر " میداند ، در آشنایی با احوال جهان ، راه به جایی برد ؟!
همینجاست که میتوان پی به علل عقب ماندگی شرق برد !

 

Nazanin در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۴۸ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » تصنیفها » بیات اصفهان:

شهر پرشگون ! قصر چلستون .
لطفا تصحیح بفرمایید. در اجرای استاد تاج هم شهر شگون گفته میشود نه شهر شکوه !

 

Nazanin در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۰۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۰:

@ امین
برای سهولت دریافت معنی این دو بیت باید بدن را با ضمه ب و فتحه دال ، بُدن ، خواند. ضمنا همچنانکه ولگرد اشاره کرده است ، درست تر آن است که بگوییم : در دست نخواهد به جز از باد بُدن . با رعایت این دو نکته دریافت معنی آسان میشود و آن عبارت از این است که : می میرم زیرا که در این جهان بیداد است و حاصل هر کس جز باد ( هیچ ) نیست. کسی باید از مرگ من شاد باشد که از مرگ بتواند رهایی یابد.
امیدوارم پاسخ شما را درست داده باشم .

 

Nazanin در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۵ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۳۵ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۳۱:

درست این بیت این است :
که از چنگال گرگم در ربودی
چو دیدم عاقبت " گرگم تو بودی "

 

Nazanin در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۰۶:۲۰ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱:

در بعضی نسخه ها، ابیات آخر چنین نوشته شده :
اکنون من بیچاره در دست تو چون مومم
آن بر تو گران افتد، رای دگرت افتد

 

Nazanin در ‫۹ سال و ۱۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۳، ساعت ۲۳:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۰:

با شرمندگی، باید تصحیح کنم که مخاطب من در کامنت بالاتر صائب بودند، و دکتر ترابی، به اشتباه ذکر شده.
ای کاش گزینه ای برای تصحیح وجود داشت.

 

Nazanin در ‫۹ سال و ۱۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۳، ساعت ۰۵:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۰:

خلاصه اینکه اگر پدر حافظ بهشت را به دو گندم فروخته است، هیچ ربطی به فروختن یا نفروختن ملک این جهان به جوی توسط او ، ندارد، اصلا صحبت از ملک این جهان و مادیات ، مقصود و منظور حافظ در این غزل نیست ، کاملا مشخص است آنها که از نگاه لا ادری حافظ خوششان نمی آمده، بیت او را این چنین تغییر داده اند. همان حکایتی که گاهی در مورد خیام هم روا داشته اند . )

 

Nazanin در ‫۹ سال و ۱۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۳، ساعت ۰۵:۰۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۰:

در پاسخ به آقای دکتر ترابی باید گفت :
منظور حافظ دقیقا همان روضه رضوان است که در مصراع دوم ، به قرینه معنی، حفظ شده.
حافظ میگوید که پدرم بهشت را به ازای دو گندم از دست داد، من ، فرزند ناخلف او باشم اگر آن را به ازای جوی از دست ندهم !
مراد از همه اینها این است که نقد را بگیر و دست از نسیه بدار ! این بهشت آنقدر ها هم ارزشمند نیست،
این در واقع کل حکایت و نظری است که حافظ ما سعی در بیان آن دارد.

 

Nazanin در ‫۹ سال و ۱۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۳، ساعت ۰۳:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۰:

در : پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت به نظر
ناخلف باشم اگر من به جوی ن
فروشم درست تر است ، زیرا اولا از نظر کلامی و رعایت زیبایی کلام ، این ترتیب، زیباتر به نظر می آید و دوم اینکه در این غزل صحبت از دین و دین داری است ، نه ملک و ملک داری ، توجه به ابیات قبلی و بعدی این ادعا را تصدیق میکند.

 

Nazanin در ‫۹ سال و ۱۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۳، ساعت ۰۰:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:

در پاسخ به دوستانی که حافظ را عارف میدانند و دوستان دیگری که نمیدانند، باید عرض کرد که حافظ شاعری کثیرالاضلاع بوده .
“ شاملو” او را یک شاعر یک لاقبای کفر‌گوی جسورمی‌داند .
مطهری و الهی قمشه‌ای او را نمونه کامل یک عارف مسلمان معرفی می‌کنند.
دکتر عبدالحسین زرین کوب و بهاء الدین خرمشاهی معتقدند کـه حافظ هم اهل عرفان و می معـرفت بـوده و هم گوشه چشمی به می انگوری و زیبارویان زمینی داشته است .
عده‌ای زندگی شاعـر را به دوران جوانی و پیری تقسیم می‌کنند و می‌گویند حافظ در جوانی به لهـو و لعب و خوشگذرانی مشغول بوده و پس از آن به عرفان گرویده است .
جماعتی تظا هر شاعر به فسق را،به مشرب ملامتی‌گری او منتسب می‌کنند .
بسیاری بیشترین وجه مشترک را بین حافظ وخیام می‌بینند و او را شاعری لا‌ادری و سرگردان تلقی می‌کنند .
و هستند کسانی که مشرب حافظ را احیای“ میترائیسم” ایران باستان می‌دانند.
همه این حافظ پژوهان در دیوان او ابیات بسیاری را له خود می‌یابند. در واقع حافظ دست رد بر سینه احدی نمی‌زند.

 

۱
۲
sunny dark_mode