گنجور

 
سید حسن غزنوی

سخت با ما تو بخیلی بسلام

نیک مائیم ترا عاشق و رام

جان ما عاشق و تو معشوقه

دل ما صید و سر زلف تو دام

روی و زلفین تو خون آمد و مشک

وصل و هجر تو حلال است و حرام

بوسه خواهم در حال بده

مکن ای دوست مرا دشمن کام

نقره اندامی و من زر رویم

بزر پخته خرم نقره خام

آن چنانم ز نحیفی که همی

نتوانم زد یکدم بدو گام

نعمت روی تو می باید و بس

بسر تو که تمام است تمام

 
 
 
مسعود سعد سلمان

ملکا بنشین بر تخت به کام

می مشکین خور در زرین جام

هیبت سوزان خود خنجر توست

بر مکش خنجر زرین ز نیام

حشمت عدل علایی به جهان

[...]

انوری

شرف گوهر اولاد نظام

ملک را باز شرف داد و نظام

صاحب مملکت و خواجهٔ عصر

ناصر دین و نصیر اسلام

بوالمظفر که به عون ظفرش

[...]

سیف فرغانی

ای خجل از رخ تو ماه تمام

آفتابی و سایه تو انام

دیدنی جز رخ تو نیست حلال

خوردنی جز غم تو نیست حرام

می شود انگبین چه بوسه دهد

[...]

اهلی شیرازی

داور کام ده مالک ملک

حاکم عدل دار الاسلام

کام مردم کرم او همه دم

کرم او همه را کام مدام

همه در کار دل اهل کرم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه