گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مجد همگر

کجا از دوزخ اندیشد تنی کز مهر تو سوزد

چرا یاد بهشت آرد دلی کز مهرت افروزد

گر افلاطون شود زنده شود شیدا و چون بنده

ز عشق آن لب و خنده زلفظش ابجد آموزد

روا باشد به جان تو که در دور زمان تو

دل نامهربان تو ز جانم وام کین تو زد

دل آزارا جگر سوزا بسا شبها بسا روزا

دلم با عشق جان سوزا به راهت دیده بر دوزد

ز وصلت گر شوم خرم مگر یکدم ز نم بی غم

بسا شادی کزان یکدم دل پر دردم اندوزد

منم کز رنج بیداری به روز آرم شب تاری

بدین خواری بدین زاری دلت بر من نمی‌سوزد