گنجور

 
مجد همگر

مرا جان سوخت از غم ترا دامن نمی‌سوزد

مرا دل خون شد و یک دم دلت بر من نمی‌سوزد

ز آه آتشین من که تابش خرمن مه سوخت

جوی در تو نمی‌گیرد ترا دامن نمی‌سوزد

عجب حالی گر از دردم تن خارا نمی‌نالد

بود نادر گر از دردم دل آهن نمی‌سوزد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode