گنجور

 
حافظ

هر دوست که دَم زد زِ وفا، دشمن شد

هر پاک‌رُوی که بود، تَردامن شد

گویند شب آبِستَن و این است عجب

کـ‌او مَرد ندید، از چه آبستن شد؟

 
 
 
رباعی شمارهٔ ۱۳ به خوانش محسن لیله‌کوهی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
خواجوی کرمانی

دل در سرت ای نگار سیمین تن شد

جانرا سر زلف سیهت مسکن شد

زابروی تو ماه نو چون صورت بستم

از روی تو معنی مهم روشن شد

اسیری لاهیجی

از پرتو روی تو جهان روشن شد

جانم ز نسیم زلف تو گلشن شد

چون شاهد حسن در عدم منزل کرد

میخانه هر دو عالمش مسکن شد

ابوالحسن فراهانی

تا یار سیه بیهوش چو بخت من شد

بخت سهیم رشک من روشن شد

رو پاک سیاه است بر اطراف رخش

یا آن که شبم به روز آبستن شد

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ابوالحسن فراهانی
صفی علیشاه

باری ز جنون و عقل ما بار نشد

این باب بحیله بر کسی باز نشد

وین نقص کمال و کفر و دین کار نشد

وین یار بشیوه با کسی یار نشد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه