گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

بیا زاهد مزن دم زین خرافات

بزن ساغر که فی التاخیر آفات

زمستان میرسد فصل شتا را

مبر بیهوده جز در جمع کافات

تو گر از کعبه میائی من از دیر

مخور غم کاین دو رانبود منافات

بهر راهی که میخواهی بزن گام

غرض حق است زین قطع مسافات

ز قول کفر و دین در کیش ما نیست

حدیثی جز مواسات و موافات

نگردد باده صافی گر نباشد

سبو را با قدح در دل مصافات

صراحی نیمه شب غلغل زنان گفت

که التوحید اسقاط الاضافات

سخنها کمتر از دیو و پری گو

میفکن کودکانرا در مخافات

خرابم، بیخودم، مستم، رقم کن

بنام من سجل زین اعترافات

بنام مفتی و زاهد رقم کن

همه ملک ریا را با مضافات

 
sunny dark_mode