گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

پر کن از خم می کدوی مرا

تر کن از جام می گلوی مرا

تو که سیراب گشته ای زین جوی

نیز در جوی زن سبوی مرا

یا کدوی مرا پر از می کن

یا بهم در شکن کدوی مرا

عدوی خیره چیره شد بر من

بشکن ای دست حق، عدوی مرا

ای خلیل من آذر بتگر

باز بتخانه کرد کوی مرا

کلک این بت تراش چابک دست

نقش بت کرد چار سوی مرا

چار مرغند فتنه جو با من

بکش این چار فتنه جوی مرا

طمع و شهوت است و حرص و امل

بشکن این چار زشت خوی مرا

 
sunny dark_mode