بیحرز شعله نگذرد از پیش داغ ما
پروانه احتراز کند از چراغ ما
چون دیده دور شد از تو رنگ نگه پرید
تا رنگ میرسید شکست ایاغ ما
یک روزه عیش ما نشود محنت دو کون
عاجز بود زمانه ز برگ فراغ ما
در کوی عشق خضر به ما پی نمیبرد
هر موی اگر شود قدمی در سراغ ما
امیدواریام به خیال تو هم نماند
تا ریشه نهال خزان کرد باغ ما
بوی محبتی ز گل و لاله درنیافت
آشفته شد ز نکهت گلشن دماغ ما
قدسی کفایت است در اسباب عاشقی
رخسار زرد و دیده پرخون داغ ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف احساسات عشق و دردهای ناشی از آن میپردازد. او بیان میکند که شعله عشق بدون حرز (محافظت) نمیتواند داغ او را خاموش کند و مشابه پروانهای است که از چراغ عشق میترسد. شاعر میگوید وقتی از محبوب دور میشود، رنگ زندگی و امید از او میپرید و محنت عشق دو دنیا را بر او فراگیر میکند. او به این نکته اشاره میکند که در کوی عشق کسی به حال او نمیپردازد و اگرچه امیدش به یاد محبوب کمرنگ شده، اما هنوز در دلش عشقی زنده است. از بوی گل و لاله نیز چیزی به او نمیرسد و او در اثر این عشق آشفته و ناراحت است. در خاتمه، او به این واقعیت اشاره میکند که برای عاشقی، زیبایی و عشق کافی نیست و درد و رنج عشق نیز جزئی از این تجربه است.
هوش مصنوعی: اگر آتش ما داغ باشد، پروانهها از چراغ ما دوری میکنند و نمیتوانند از آن بگذرند.
هوش مصنوعی: وقتی نگاه من از تو دور شد، رنگ چشمانم به یکباره تغییر کرد تا اینکه رنگ می در دلم شکست.
هوش مصنوعی: یک روز خوشی ما نمیتواند به اندازهی رنج دو جهان باشد؛ چرا که زمانه از شادی و راحتی ما ناتوان است.
هوش مصنوعی: در دنیای عشق، مانند خضر (راهنمایی در اسطورهها) اگر هر کس یک قدم به سمت ما بردارد، به آسانی نمیتواند ما را بشناسد یا به ما پی ببرد.
هوش مصنوعی: به آن امید دارم که فکر تو هم از سرم برود و درختان باغمان با رسیدن خزان خشک شوند.
هوش مصنوعی: بوی محبت از گل و لاله به ما نرسید و ما به خاطر عطر گلستان، دلزده و ناآرام شدیم.
هوش مصنوعی: حضور یک معشوق کافی است تا دل عاشق پر از غم و درد شود، حتی اگر چهرهاش رنگ پریده و چشمانش پر از اشک باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا روز حشر کم نشود سوز داغ ما
هرگز بیمن عشق نمیرد چراغ ما
مست فراغتیم باقبال می فروش
خلوت نشین بخواب نه بیند فراغ ما
پرورده هوای گلستان آن گلیم
[...]
آشفتگی ز عقل پذیرد دماغ ما
فانوس گردباد شود بر چراغ ما
چون خون مرده در گل سرخش نشاط نیست
گویا که ریخت ماتمیی رنگ باغ ما
ماییم و داغی از جگر گل فگارتر
[...]
افروخت از تبسم مینا ایاغ ما
تر شد ز خنده های صراحی دماغ ما
تا جام می به دست رسیده ست سرخوشیم
از آستین رهی ست به سوی دماغ ما
ما را به برگ لاله چه نسبت، که روزگار
[...]
باران سنگ فتنه اگر دیرتررسد
از خود چو لاله رخنه برآرد ایاغ ما
نخل از چه ره بلند شود، گل کجا دمد
چون باغ کاغذین، دو وجب نیست باغ ما
تا شد ز یاد تو روشن چراغ ما
آیینه شبنمی است زگلهای باغ ما
مست هوا میکده سایه گلیم
داغ است آفتاب ز رشک ایاغ ما
مانند شمع از نگه گرم زنده ایم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.