گنجور

 
قوامی رازی

میر امام زاده که چون او نیافرید

تا از عدم خدای همی بنده آورد

از شوم قتل آن تن بی سر بدیع نیست

گر جویبار سرو سرافکنده آورد

دل مرده ای بود که ننالد ز درد اوی

ای طرفه مرده ای که خبر زنده آورد

مرد آن بود که روز بلا پیش دوستان

بر درد دوست دل به غم آکنده آورد

بنگر چه صعب درد بود درد قتل اوی

کان تیره شب ز روز درفشنده آورد

آرد به زعفران جا هر سال گریه ها

آن زعفران که خاصیتش خنده آورد

 
sunny dark_mode