خزان ببرد بهاء همه بهار ز باغ
ز برگ زرد بدینار زرد ماند راغ
چراغ شمس فلک زیر دود گشت نهان
شد از ترنج همه باغ پر ز شمع و چراغ
شمال سرد پدید آمد و پدید آورد
چهار چیز بجای چهار چیز بباغ
بجای نرگس سیب و بجای سوسن نار
بجای نسرین آبی بجای بلبل زاغ
هوا پر آتش و دود است ظن بری که مگر
همی نهد بر اسبان میر گیتی داغ
خدایگان جهان لشگری که تیغ و کفش
ز جنگ و جود نخواهد بهیچ وقت فراغ
جدا مباد سه چیز از سه چیز او شب و روز
ز تن سلامت و از دل خوشی ز دست ایاغ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به تغییرات فصلی و اثرات آن بر طبیعت و زندگی اشاره میکند. خزان به باغ بهار پایان میدهد و برگهای زرد نشاندهندهٔ یأس و ناامیدی هستند. با ظهور شمال سرد و جانشینی گلها با میوهها و پرندهها با زاغها، زیبایی بهار به زمستان تبدیل میشود. هوای آلوده و دودی نشاندهندهٔ تحریکات زندگی و جنگ است. شاعر تأکید میکند که برخی چیزها از انسان جدا نخواهند شد، از جمله سلامتی و شادی، و یادآور میشود که اینها ارزشمندترین داراییهای زندگی هستند.
هوش مصنوعی: پاییز با خود ارزش همه بهار را از باغ میبرد، برگهای زرد درختان میافتند و تنها زمین زرد و لخت باقی میماند.
هوش مصنوعی: چراغ خورشید آسمان زیر دودی پنهان شد و از درختان باغ که پر از شمع و چراغ بودند، نور و روشنی ناپدید گشت.
هوش مصنوعی: سرما و باد شمالی به وجود آمده و در باغ، جای چهار چیز دیگر را گرفته است.
هوش مصنوعی: در اینجا به جای زیباییهای معمولی و شناخته شدهای که در طبیعت وجود دارد، از ویژگیها و زیباییهای متفاوتی صحبت میشود. به جای گل نرگس، سیب را میآورند و به جای گل سوسن، نارنگی را انتخاب میکنند. همچنین به جای گل نسرین، آبی را در نظر میگیرند و به جای بلبل، زاغ مطرح میشود. این تغییرات اشاره به تنوع و متفاوت بودن در انتخابها دارد.
هوش مصنوعی: هوا پر از آتش و دود است، گویی که انگار کسی در حال سوزاندن بر اسبان دنیا علامت داغی میگذارد.
هوش مصنوعی: خدای بزرگ جهان همیشه آمادهی جنگ و کمک است و هرگز از این دو کار دست نخواهد کشید.
هوش مصنوعی: سه چیز نباید از سه چیز جدا شوند: شب و روز از بدن و سلامتی، و خوشی از دل.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به عمر خویش ندیدم شبی که مرغ دلم
نخواند بر گل رویت چه جای بلبل باغ
تو را فراغت ما گر بود و گر نبود
مرا به روی تو از هر که عالمست فراغ
ز درد عشق تو امید رستگاری نیست
[...]
بیار باده که وقت گلست و موسم باغ
ز مهر بر دل پر خون لاله بنگر داغ
دماغ عقل معطر کن از شمامه ی می
بود که بوی عفافش برون رود ز دماغ
گهی که زاغ شب از آشیان کند پرواز
[...]
کنار آب و لب جویبار و گوشه باغ
خوش است با صنمی سرو قد به شرط فراغ
نواخت ریختها در چمن مغنی آب
ترانه های نر او لطیف ساخت دماغ
شب بهار و شبستان باغ و صحبت یار
[...]
سَحَر به بویِ گلستان دَمی شدم در باغ
که تا چو بلبلِ بیدل کُنَم عِلاجِ دِماغ
به جلوهٔ گلِ سوری نگاه میکردم
که بود در شبِ تیره به روشنی چو چراغ
چُنان به حُسن و جوانیِ خویشتن مغرور
[...]
ز بهر کلبه عاشق دلا مجوی چراغ
که شمع مجلس او بس بود فتیله داغ
دل از چمن نگشاید اسیر عشق ترا
که پیش بلبل عاشق قفس نماید باغ
به جرعه یی بزن آبی بر آتشم که رسید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.