گنجور

 
قطران تبریزی

بار خدایا ز مرگ منت چه آید

بی گنهان را ز غم مکش که نشاید

خامشی خویش خوار داری لیکن

خامشی من ترا همی نکزاید

تا تو یکی ره بسوی من نگرائی

هیچ سعادت بسوی من نگراید

گر بر تو دست من رسد عجبی نیست

آنکس کو می خورد تنش برباید

آمده نوروز و شعر باید نیکو

چونان کز طبع زنگ غم بزداید

طبعی باید گشاده شعر نکو را

جز سخنان تو طبع می نگشاید

گرت بکار است شعر نیک سخنگوی

خامش باش ارت شعر نیک نیاید؟

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

کار همه راست، آن چنان که بباید

حال شادیست، شاد باشی، شاید

انده و اندیشه را دراز چه داری؟

دولت خود همان کند که بباید

رای وزیران ترا به کار نیابد

[...]

ابوسعید ابوالخیر

کار همه راست چنانکه بباید

حال شادیست شاد باشی شاید

انده و اندیشه را دراز چه داری

دولت تو خود همان کند که بباید

رای وزیران ترا به کار نیاید

[...]

امیر معزی

جز تو مرا یار و غمگسار نشاید

بی تو مرا جاودان بهشت نباید

صبر من از دل همی بکاهد هر روز

عشق توام هر زمان همی بفزاید

مونس من در شب سیاه ستاره

[...]

محمد بن منور

کار همه راست شد چنانک بباید

حالت شادیست شاد باشی شاید

انده و اندیشه را دراز چه داری

دولت تو خود همان کند که بباید

رایِ وزیران ترا بکار نیاید

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از محمد بن منور
جمال‌الدین عبدالرزاق

رو که ز عشق تو جز عنا نفزاید

از تو و خوی تو کارکس نگشاید

خود نه حدیثی نه پرسشی نه سلامی

نیک بدیدم من از تو هیچ نیاید

خون دلم میخوری مخور که روانیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه