گنجور

 
قطران تبریزی

گوشی که در حلقه او بود لفظ تو

مالیده سفاهت هر بدگهر شده است

چشمی که خاک درگه تو سرمه داشتی

راه ذهاب چشمه خون جگر شده است

بودی نیام تیغ فصاحت زبان من

واکنون ببین که ترکش تیر سحر شده است