همی گذشت بکوی اندرون بت مشکوی
ز روی او شده جای نشاط و رامش کوی
جفا نمود و بمن روی باز کرد بخشم
ز خشم چون گل صد برگ برفروخته روی
برفت و ماند مرا دلفکار و زار بجای
ز دیده بر دو رخ از جوی خون گشاد آموی
رخم بزردی زر است و تن بزاری زار
دلم ز ناله چو نال است تن ز مویه چو موی
بعشق خوبان گر با تو دانش است مو رز
بگرد خوبان گر با تو مردمی است مپوی
ازین نداد خداوند مهر خوبان را
ز مردم آنکه خداوندشان نداده مجوی
هرآنکو گوی زنخدان نیکوان جوید
دلش همیشه بود همچو پیش چوگان گوی
اگر درست کند بخت نام و کنیت من
ببوسه داد دل خویشتن بخواهم از اوی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف یک عشق ناچیز و دردناک میپردازد. شاعر از زیباییهای معشوق و احساسات متناقض خود صحبت میکند. عشق او باعث شده که دلی غمگین و زار داشته باشد و در عین حال، زیبایی معشوقش دل او را به وجد میآورد. او از جفا و بیوفایی معشوق گلایه میکند و به این نکته میپردازد که عشق واقعی و عشق به خوبان را نباید به سادگی از دست داد. شاعر در پایان ابراز امیدواری میکند که بختش تغییر کند و بتواند دل خود را به معشوق بسپارد.
هوش مصنوعی: او در کوچهای که پر از بوی عطر و زیبایی است میگذشت و چهرهاش موجب شادی و خوشحالی میشد. این فضا به مکانی برای خوشی و سرور تبدیل شده بود.
هوش مصنوعی: او به من ظلم کرد و سپس روی خود را به من نشان داد. من نیز از خشم خود گذشتم و مانند گل صدبرگ، با زیبایی و آرامش، به او پاسخ دادم.
هوش مصنوعی: او رفت و من با دل شکسته و نگران تنها ماندم. به جای او، اشکهایم مانند جوی خون از چهرهام جاری شد.
هوش مصنوعی: چهرهام مانند زری زرد شده و تنم حالتی رنجور و پریشان دارد. دل من از ناله و اندوه به اندازهای دردناک است که مانند نالهای بلند به نظر میرسد و بدنم از غم و زاری مانند موی پریشان است.
هوش مصنوعی: اگر با عشق خوبان آشنا هستی، هرگز از آنها دور نشو. اگر انسان مهربانی هستی، از همراهی خوبان دوری نکن.
هوش مصنوعی: خداوند محبت خوبان را به دیگران نمیدهد، پس کسانی که این محبت را ندارند را از مردم خوبان جستجو نکنید.
هوش مصنوعی: هر کسی که به دنبال زیباییهای صورت و دلها باشد، دل او همیشه شاداب و بهاری خواهد بود، مانند گوی که همیشه در حرکت است و جلو میرود.
هوش مصنوعی: اگر بخت به من کمک کند و نام و نسب مرا درست کند، میخواهم که دل خود را از او بگیرم و او را در آغوش بگیرم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یکی سخنت بگویم گر از رهی شنوی
یکی رهت بنمایم اگر بدان بروی
سبوی بگزین، تا گردی از مکاره دور
برو بدان ره تا جاودانه شاد بوی
ایا کریم زمانه! علیک عینالله
[...]
ایا ستوده بتو خانواده نبوی
جهان گرفته برأی صواب و عام قوی
توئی بحق شرف دین کردگار جهان
نه دین بود نه شرف هر کجا که تو بنوی
اجل سید عالم سپهر جاه و شرف
[...]
بزرگوارا با آنکه معرضم ز سخن
چنانکه باز ندانم کنون زردف روی
هنوز با همه اعراض من چو درنگری
سخن چنانکه چنان به بود ز من شنوی
هزار سر شده بیش است پیش میدان گوی
بگفتگوی محال و زبان بیهده گوی
از آنورق که تو از ترهات می خوانی
در آن نه ذوق سخن بینم و نه رنگ و نه بوی
اگر بدفتر قرآنت هیچ هست امید
[...]
من آن نی ام که نی ام با تو یک دل و یک روی
دو روی نیست دلم با تو چون گلِ خودروی
خیالِ قامتِ زیبایِ تو بر استاده ست
کنارِ چشمه ی چشمم چو سرو بر لبِ جوی
خوشا میانِ تو گر در کنار می آید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.