گنجور

 
قطران تبریزی

همی گذشت بکوی اندرون بت مشکوی

ز روی او شده جای نشاط و رامش کوی

جفا نمود و بمن روی باز کرد بخشم

ز خشم چون گل صد برگ برفروخته روی

برفت و ماند مرا دلفکار و زار بجای

ز دیده بر دو رخ از جوی خون گشاد آموی

رخم بزردی زر است و تن بزاری زار

دلم ز ناله چو نال است تن ز مویه چو موی

بعشق خوبان گر با تو دانش است مو رز

بگرد خوبان گر با تو مردمی است مپوی

ازین نداد خداوند مهر خوبان را

ز مردم آنکه خداوندشان نداده مجوی

هرآنکو گوی زنخدان نیکوان جوید

دلش همیشه بود همچو پیش چوگان گوی

اگر درست کند بخت نام و کنیت من

ببوسه داد دل خویشتن بخواهم از اوی

 
 
 
منوچهری

یکی سخنت بگویم گر از رهی شنوی

یکی رهت بنمایم اگر بدان بروی

سبوی بگزین، تا گردی از مکاره دور

برو بدان ره تا جاودانه شاد بوی

ایا کریم زمانه! علیک عین‌الله

[...]

سوزنی سمرقندی

ایا ستوده بتو خانواده نبوی

جهان گرفته برأی صواب و عام قوی

توئی بحق شرف دین کردگار جهان

نه دین بود نه شرف هر کجا که تو بنوی

اجل سید عالم سپهر جاه و شرف

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سوزنی سمرقندی
انوری

بزرگوارا با آنکه معرضم ز سخن

چنانکه باز ندانم کنون زردف روی

هنوز با همه اعراض من چو درنگری

سخن چنانکه چنان به بود ز من شنوی

حمیدالدین بلخی

هزار سر شده بیش است پیش میدان گوی

بگفتگوی محال و زبان بیهده گوی

از آنورق که تو از ترهات می خوانی

در آن نه ذوق سخن بینم و نه رنگ و نه بوی

اگر بدفتر قرآنت هیچ هست امید

[...]

حکیم نزاری

من آن نی ام که نی ام با تو یک دل و یک روی

دو روی نیست دلم با تو چون گلِ خودروی

خیالِ قامتِ زیبایِ تو بر استاده ست

کنارِ چشمه ی چشمم چو سرو بر لبِ جوی

خوشا میانِ تو گر در کنار می آید

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه