شنبه شادی و اول مه آذر
زخمه بر افکن بعود و عود بر آذر
باده فراز آر و دل برنج میازار
شاد دل از یار باش و باده همی خور
آن بت عیار و فتنه بت فرخار
آن بدو رخسار چون دو لاله احمر
عارض چون لاله برگ بر طرف ماه
بالا چون زیر ماه شاخ صنوبر
چون بنشیند بماه ماند و خورشید
چون بخرامد بسرو ماند و عرعر
کبکش خوانم نه سر و کبک برفتار
ماهش خوانم نه ماه حور بمنظر
کبک قدح کش که دید و سرو کمانکش
ماه به مجلس که دید و حور بلشگر
گر نه همی جادوئی کند سر زلفش
گاه چو چوگان چراست گاه چو چنبر
گرد جبینش هزار سلسله ساج
گرد رخانش هزار چنبر عنبر
نقش چو رویش نداشتند بکشمیر
سرو چو قدش نکاشتند بکشمر
دل برباید همی بجزع دو بادام
جان برباید همی بلعل چو شکر
گشته رخم لاله گون ز آذر مهرش
همچو چمن زردگون شد از مه آذر
لشگر آذر کشید چادر زرین
گرد همه بوستان و باغ و که و در
باد شده سرد و برگ بید شده زرد
چون رخ بیمار و آه عاشق غمخور
شاخ گیاهان شده چو سوزن زرین
برگ درختان نموده چون ورق زر
آبی پر گرد و زرد چون رخ بی دل
دیده و بویش چو ناف و نکهت دلبر
لاله سیراب رفته آمده آبی
سوسن آزاد خفته خاسته عبهر
سیب و ترنج آمده بباغ و از ایشان
گشته ملون درخت و باد معنبر
چون بدرخت ترنج بر گذرد باد
شاخ وی از باد و بار چفته کند سر
گوئی هنگام عرض لشگر میرند
سجده کنان پیش او بزرین مغفر
ماه ظفر آفتاب نصرت بونصر
آنگه و بیگاه بر ملوک مظفر
آن بگه بزم یادگار فریدون
و آن بگه رزم جانشین سکندر
دلش همه دانش است و دست همه جود
جانش همه رامش است و روی همه فر
کام حسودان او همیشه بود خشک
دیده خصمان او همیشه بود تر
ز آب کریمیش یک سرشگ بود خیر
زآتش خشمش یکی شرار بود شر
سایه شمشیرش ار به پیل برآید
پیل نماید بچشم خلق چو عصفر
گوهر اصلیش هست و گوهر تن هست
این دو بیکجای کم بود بجهان در
تیغ بگوهر بود که زخم برآرد
اوست چو تیغی که زخم دارد گوهر
تا بتوان یافتن بخدمت او راه
راه نگیرد خرد بخدمت دیگر
ای ملک از راستی و داد چنانی
کز تو نرفته است هیچ خلق بداور
هرکه بود نیکبخت مهر تو جوید
کین تو جوید هرآنکه هست بداختر
بخت شود پیش بندگان تو بنده
چرخ شود پیش چاکران تو چاکر
کافر اگر با رضای تو بدهد جان
مؤمن اگر برخلاف تو بنهد سر
کافر خیزد میان محشر مؤمن
مؤمن خیزد بروز محشر کافر
روزی و مرگی میان مجلس و میدان
راحت و رنجی بنوک خامه و خنجر
خشم تو بدخواه را بسوزد چون برق
فر تو بر نیکخواه تابد چون خور
تیغ تو بحر است و موج او همه آتش
دست تو ابر است و سیل او همه کوثر
نعمت بزمت فزون ز نعمت جنت
هیبت رزمت فزون ز هیبت محشر
تا همه درویش تنگدست غمی دل
پیش توانگر همیشه بوده مسخر
باد ز شادی عدوی جان تو درویش
جان تو باد از نشاط و ناز توانگر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به وصف یک روز شاد و زیبا میپردازد که با رمز و راز طبیعت و زیباییهای آن در هم تنیده است. او از بادهنوشی و خوشی در کنار یار با اشاره به زیباییهای معشوق میگوید و زیبایی او را با گلها و درختان طبیعت مقایسه میکند. در ادامه، شاعر به تغییرات فصل و تأثیر آن بر طبیعت اشاره میکند، به ویژه در آذرماه که نور و رنگهای زرد و سرخ به فضای باغ و بوستان افزوده میشود.
شاعر به قدرت و عظمت یک پادشاه نیز اشاره دارد که همگان به او ارادت دارند. او با وصف خصایص نیک او، همچون دادگری و دانش، به برتری او در بین مردم تأکید میکند و از تأثیرات خشم و رحمت او بر دوستان و دشمنان سخن میگوید. در نهایت، شاعر با بیان فراز و نشیبهای زندگی و روحیه نیکوخوران و بدخواهان، به ارتباط میان دنیا و آخرت اشاره میکند و نشان میدهد که در هر حال، نیکبختی از پیروی از خوبیها و مهر پادشاه به دست میآید.
هوش مصنوعی: شنبه، روز خوشحالی و آغاز ماه آذر است؛ زمان مناسبی است تا با چنگ زدن به عود، آتش را روشن کنیم و این روز را گرامی بداریم.
هوش مصنوعی: شراب را به دست بگیر و دل خود را رنجیده نکن. شاد باش و با یارت وقت بگذران و از نوشیدن باده لذت ببر.
هوش مصنوعی: آن معشوقه زیبا و دلربا، با چهرهای همچون دو گل لاله قرمز، در دل هر بینندهای فتنه و جذبه ایجاد میکند.
هوش مصنوعی: عارض مانند گل لاله است، برگهایش در کنار ماه قرار دارد، مانند اینکه زیر ماه، شاخهای از درخت صنوبر وجود دارد.
هوش مصنوعی: وقتی که ماه بر زمین قرار بگیرد، مانند خورشید خواهد بود و وقتی که خورشید به سمت افق برود، درخت سرو مانند عرعر خواهد ایستاد.
هوش مصنوعی: من کبک را به خاطر زیباییاش توصیف میکنم و نه به خاطر ظاهرش. همچنین، زیبایی او را همانند زیبایی ماه میدانم و نه به خاطر صفات خاصش.
هوش مصنوعی: کبک مشروبخور بر افراز و مشغول شادی است، در حالی که سرو قامت کماندار و زیباییهای ماه در مجلس و دور و برش در حال حاضرند.
هوش مصنوعی: اگر او جادوگری نمیکرد و زیباییاش را نمینمود، گاهی مانند توپ چوگان و گاهی به شکل حلقهای باشد.
هوش مصنوعی: پیشانی او مانند رشتههای زربفت زیباست و گونههایش مانند حلقههای خوشبوی عطر هستند.
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت کسی را که مثل او برایش نقشی را نمیتوان کشید، نمیتوان به درستی توصیف کرد. مشابه با این که اگر قد بلندی مانند سرو نداشته باشد، نمیتوان او را به خوبی به تصویر کشید.
هوش مصنوعی: اگر کسی دل مرا با یک جفت بادام ربوده باشد، جان من نیز با دانهی لعل مانند شکر گرفته خواهد شد.
هوش مصنوعی: رنگ رخسار من به خاطر محبت او مانند گل لاله شده و چهرهام از ماه آذر زرد و پژمرده است.
هوش مصنوعی: آتش درخشانی همچون چادر زری در اطراف تمام گلستانها و باغها و مکانها گسترده شده است.
هوش مصنوعی: باد سرد شده و برگهای بید زرد گشتهاند، مانند چهرهی بیمار و نالهی عاشق که غم را احساس میکند.
هوش مصنوعی: شاخههای گیاهان مانند سوزنهای طلایی شده و برگهای درختان به شکل ورقهای طلا در آمدهاند.
هوش مصنوعی: آبی در حال چرخش و زردی شبیه به چهره بیمحبت، و بویی که مانند عطر و رایحه محبوب است.
هوش مصنوعی: لالهای که آب خورده، به رنگ و جلوهای درخشان آمده، و سوسنی که در آرامش خوابیده، از بقا و زیبایی طبیعت حکایت دارد. در این میان، جویباری وجود دارد که مانند دلی شاداب و زنده، سرشار از زندگی و نشاط است.
هوش مصنوعی: سیب و ترنج به باغ آمدهاند و از این درخت درختی پربار و خوشعطر ایجاد شده است.
هوش مصنوعی: وقتی که باد به درخت نارنج میوزد، شاخههای آن به خاطر باد و باران خم میشوند و سر به زیر میاندازند.
هوش مصنوعی: گویی هنگام نمایش لشکر، سربازان با کمال ادب و احترام در برابر او به خاک میافتند و سر خود را معرفی کنند.
هوش مصنوعی: ماه پیروزی، همانند آفتاب، نور و کمک بزرگ به پادشاهان پیروز است، چه در هنگام نهار و چه در شب.
هوش مصنوعی: آنجا محلی است که یادگار فریدون، پادشاه اساطیری ایران، جشنها و مراسمهای باشکوهی در آن برگزار میشود و همچنین همانجا میدان نبردی است که جانشین اسکندر، فاتح بزرگ، در آن مبارزات و جنگها را به انجام میرساند.
هوش مصنوعی: دل او پر از دانش و آگاهی است، دستانش مملو از بخشش و generosity است، جانش آرامش را به ارمغان میآورد و چهرهاش همه زیباییها را در بر دارد.
هوش مصنوعی: حسودان همیشه آرزو دارند که او موفق نشود و حسرت میخورند، در حالی که دشمنانش همواره در آبوهوای تر، به دنبال آزار او هستند.
هوش مصنوعی: از آب نیکی او یک قطره اشک بود و از آتش خشمش یک جرقه شر.
هوش مصنوعی: اگر سایه شمشیر او بر فیل بیفتد، در چشم مردم مانند یک زردآلو جلوهگر خواهد شد.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که وجود اصلی انسان و وجود جسمانی او هر دو از اهمیت ویژهای برخوردارند. هرچند این دو جنبه در جهان وجود دارند، اما به نوعی در هماهنگی و یکپارچگی با هم قرار ندارند.
هوش مصنوعی: تیغی که دارای گوهر است، زخمهایی را به وجود میآورد. مانند تیغی که خود زخم دارد، این گوهر هم به آسیب میانجامد.
هوش مصنوعی: برای رسیدن به خدمت او نباید خرد و آگاهی خود را در خدمت دیگران قرار داد.
هوش مصنوعی: ای پادشاه! تو به قدری راستگو و عادل هستی که هیچ کس از تو به بدی و نادرستی یاد نکرده است.
هوش مصنوعی: هرکس که خوشبخت و نیک نفس است، خواهان محبت و مهر توست، زیرا هر کسی که در دلش کینه و بدخواهی باشد، از محبت تو دور است.
هوش مصنوعی: اگر شانس و اقبال بر سر بندگان تو باشد، آنگاه سرنوشت هم به خدمت چاکران تو در میآید.
هوش مصنوعی: اگر کافر با میل و خواست تو جانش را بدهد، مؤمن اگر برخلاف اراده تو سرش را بر زمین نگذارد.
هوش مصنوعی: در روز قیامت، کافران در بین مردم ظاهر میشوند، در حالی که مؤمنان با افتخار و ایمان خود در آن روز حاضرند. به عبارت دیگر، در آن روز، شخصیت واقعی هر فرد مشخص میشود.
هوش مصنوعی: زندگی و مرگ در بین دو مکان مختلف یعنی مجلس و میدان قرار دارد. هم راحتی و خوشی وجود دارد و هم رنج و سختی، مانند نوک یک قلم و نیزه که هر دو ابزار تاثیرگذار هستند.
هوش مصنوعی: خشم تو دشمنان را نابود میکند مانند برقی که به آنها آسیب میزند، اما نیکی و فروغ تو به دوستانت تابیده و آنها را روشن میکند مانند نور خورشید.
هوش مصنوعی: تیغ تو مانند دریا است و امواج آن تماماً آتش هستند. دستان تو مانند ابری هستند و سیلاب آن همه نعمت و برکت به شمار میرود.
هوش مصنوعی: نعمتهای مهمانی تو بیش از نعمتهای بهشتی است و بزرگی و شأت تو بیشتر از هیبت روز محشر است.
هوش مصنوعی: هر وقت که درویشها و بینوایان غم و اندوهی در دل دارند، همیشه باید به ثروتمندان و توانگران وابسته باشند و از آنها طلب کمک کنند.
هوش مصنوعی: باد به شادی از دشمن جان تو میوزد، و درویش جان تو به خاطر شادابی و ناز، به تو زندگی میدهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سروی گر سرو ماه دارد بر سر
ماهی گر ماه مشک بارد وعنبر
ماهت با مشک سیم دارد همبر
سروت بر مه ز لاله دارد زیور
شکر داری! چنانکه داری لؤلؤ
[...]
کافر نعمت بسان کافر دین است
جهد کن و سعی کن بکشتن کافر
روز وداع از در اندر آمد دلبر
لب ز تف عشق خشک و دید ز خون تر
آب نمانده در آن دو رنگین سوسن
تاب نمانده در آن دو مشکین چنبر
عبهر چشمش گرفته سرخی لاله
[...]
ای به جلالت ز آفرینش برتر
ذات تو تنها به هرچه هست برابر
زادهٔ خیرالوری رسول مکرم
بضعهٔ خیرالنسا بتول مطهر
از تو تسلی گرفته خاطر گیتی
[...]
گاهی ناخن زند بسینه مادر
گاهی بیجان شود بدامن خواهر
باری ازما گذشته چاره اصغر
با بنشانش شرار آه چو آذر
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.