اگر ببرد ز بستان خزان نسیم بهار
بساز بزم چو بستان ز زلف و روی نگار
چو زلف او ندهد بوی هیچ اسپر غم
چو روی ندهد هیچ روزگار نگار
نسیم آن ببهار است و آن این همه روز
نگار این همه سالست و آن او ببهار
رخان دوست همی بین اگر بشد نسرین
لبان دوست همی بوس اگر بشد گلنار
بجای لاله ببینش دو خد دیبا گون
بجای مشگ ببوی آن دو زلف عنبر بار
بجای سوسن بس باد دوستان بر دوست
بجای نرگس بس باد چشم دل بر یار
اگر نثار نیارد بنفشه زار رواست
کند دو دیده من بر دو زلف یار نثار
سحرگهان بشنو زاری من ار نکند
تذرو زاری در سبزه کبک در کهسار
بجای ناله بلبل بس است ناله زیر
بجای لاله نعمان بس است جام عقار
اگرباصل خزان از بهار بهتر نیست
چرا شود بخزان بوستان بسان بهار
چرا نثار کند در بهار شاخ درم
نثار شاخ چرا در خزان بود دینار
چو روی دلبر من گل بخفت خار بخاست
بدست بادی چون آه عاشق غمخوار
بناف جانان ماند فراز شاخ بهی
ز مشگ مشگین زلفش بر او نشسته غبار
بسیب سرخ و بزرد آبی اندرون نگری
دلت طلب نکند گلستان و نرگس زار
چو صره های درخشنده نارها و چنانک
دریده یک یک صره کفیده یک یک نار
فراز تاک رزان خوشه ها سیاه و سپید
چو زنگ و روم بهم در شده معاشر و یار
یکی گرفته رخ خویشتن بزرد نقاب
یکی نهفته تن خویشتن بسرخ ازار
یکی چو زر گر آب زریز زاید زر
یکی چو قار کر آب عقیق بارد قار
نشسته زاغ سیه بر درخت گوئی هست
بدار بر سر خصمان شاه گیتی دار
خزینه بخش و ولایت ستان ملک جستان
دمار جان بداندیش و آفتاب تبار
جهانش گشته برادی و راستی خوشنود
زمانه داده برادی و راستیش اقرار
قرار خلق جهان از قرار دولت اوست
بدولت و طربش باد جاودانه قرار
از او شده است کریمی بلند و زفتی پست
وز او شده است گرامی مدیح و خواسته خوار
بصلحش اندر شادی بجنگش اندر غم
بمهرش اندر منبر بکینش اندر دار
بنانش هست زمینی که روزی آرد بر
سنانش هست درختی که مرگ دارد بار
نشاط و ناز و خوشی باد کار او هر سال
که با سعادت او رنج و غم ندارد کار
همه جهانش بزنهار تیغ تیز ولی
درم نیابد از دست رادا و زنهار
دل موافق با مهر او جدا ز نهیب
تن موالی با فر او بری زنهار
موالیانش بلیل و نهار در طربند
معادیانش ندانند لیل را ز نهار
ز بیم خصم سراسر جهان حصار کنند
همی کشند بدنیا و بر فلک دیوار
اگر حصار ندارد ز خصم باکش نیست
بس است در کف شمشیر پیش خصم حصار
قوام ملک و دل و دین و تاج و فخر ملوک
ابوالمعالی دشمن گداز و شیر شکار
ز خسروان جهان بیش هست مقدارش
از آنکه خواسته را نیست نزد او مقدار
بدین جهان دل خصمانش فارغ است ز نور
بد آن جهان تن یارانش ایمن است ز نار
چو خشم گیرد بر دشت و می خورد بسرای
ازو سوار پیاده شود پیاده سوار
اگر مخالف با کین او کمر بندد
ز کین او کمرش بر میان شود زنار
بتن جوان و ولیکن به رای و دانش پیر
بسال اندک و لیکن بداد و دین بسیار
ز شاعران بخرد آفرین بسیم حلال
ز زائران بستاند دعا بزر عیار
چو او ستاند باقی سخن بعامش خیر
کجا کسی سخنش را خرد کند معیار کذا
نیافرید برادی چو او فلک مخلوق
نپرورید بمردی چو او فلک دیار
ز وصف خویش خالی نماند آنچه زمین
ز نام جودش فارغ نماند آنچه دیار
نه ز آب خیزد آتش نه از زبانش بدی
نه ز آتش آب بریزد نه نام نیکش عار
از او هزار عطا وز ولی سؤال یکی
یکی پیاده ازو وزعد و هزار سوار
اگر بجوید آرام از او زمانه سزد
کزو نیافته است ایچ راد مرد آزار
اگرچه زار کسی مدح او کند ز سخاش
چنان کند که نماند کس از نژادش زار
بمدح او نرسد رنج مدح گویان را
که طبع تیز نباشد ز تیزی بازار
بداد و دانش و دین و بفر و بخت و ظفر
چو کردگار ز همت جداست میر از یار
مخالفش نشناسد که چون بود شادی
موافقش نشناسد که چون بود تیمار
ز یک عطاش توانگر شود دو صد درویش
شود درست ز یک دیدنش دو صد بیمار
همیشه بادی از ملک خویش خرم و شاد
همیشه بادی از عمر خویش برخوردار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که با استفاده از تشبیهات و تصاویر زیبا به توصیف بهار و عشق پرداخته است. شاعر به نسیم بهاری و جلوههای طبیعی چون گلها و زلف یار اشاره میکند و از اثرات عشق بر دل و جان سخن میگوید. او همچنین به هماهنگی و ناهمواریهای زندگی، خوشی و غم، اشاره میکند و از قدرت و نعمتهای الهی در زندگی انسانها سخن به میان میآورد. در کل، این شعر نماد عشق، زیباییهای طبیعت و تفکر عمیق شاعرانه است.
هوش مصنوعی: جوانی و زیبایی شباهت به بت دارند، اما درک و خردی که حاصل سالها تجربه است، ارزشمندتر است. عمر کوتاهی دارند اما سرمایهها و آموزههای بسیاری از دین و دانش را به همراه میآورند.
هوش مصنوعی: از شاعران عاقل و فرزانه ستایش میکند که دعا و درخواستهای نیکو از زائران به درگاه خداوند میگیرد و این دعاها همچون سیم حلال برای او ارزشمند است.
هوش مصنوعی: وقتی او چیزی را به دست آورد، باقی حرفها برایش بیاهمیت میشود. در این میان، هیچکس نیست که سخن او را بیارزش بداند و راجع به آن کوچکترین تردیدی داشته باشد.
هوش مصنوعی: هیچ کس مانند او را در آفرینش نیافریده و هیچ موجودی به اندازه او در مقام مردانگی و شجاعت پرورش نیافته است.
هوش مصنوعی: هر چیزی که به خوبیهای او وصف نشده، نمیتواند از زمین دور بماند و جایی که سخن از کرم و بخشش او باشد، خالی نمیماند.
هوش مصنوعی: آتش از آب نمیجوشد و بدی از زبانش برنمیآید. همچنین آب هم از آتش نمیریزد و داشتن نام نیک هم دلیل بر عیب بودن نیست.
هوش مصنوعی: از او به ما هزار لطف و کرامت میرسد، اما از ولی، تنها یک پرسش میشود. گروهی از پیادهها از او میپرسند و هزار سوار نیز دربارهاش میپرسند.
هوش مصنوعی: اگر کسی به دنبال آرامش باشد، شایسته است که از آن زمانه بگریزد، زیرا در دنیا هیچ چیز مانند آزار و اذیت دیگران را نمیتوان یافت.
هوش مصنوعی: اگرچه کسی در وصف او با حالتی اندوهناک صحبت کند، اما او به قدری generous و بخشنده است که هیچکس از نسلش در این حال باقی نخواهد ماند.
هوش مصنوعی: مدح و ستایش او به قدری بزرگ و بینظیر است که تلاش مداحان و سخنوران را نمیتواند جبران کند، چرا که فقط افراد با استعداد و تیزبین قادر به درک عمق والای این ستایش هستند.
هوش مصنوعی: خداوند از همت جداست، بنابراین نعمتها و فضائل مانند داد و دانش و دین، و همچنین خوشبختی و کامیابی، همگی به دست یار و یاور میرسند.
هوش مصنوعی: شخصی که با خوشحالی مواجه میشود، نمیتواند درک کند که غمواندوه چگونه است. و برعکس، کسی که در حالتی از غم و اندوه قرار دارد، نمیتواند شادی را به درستی حس کند.
هوش مصنوعی: از یک بخشش فردی میتواند بسیار ثروتمند شود و دو صد فقیر را نیز به وضعیت مناسبی برساند. همچنین، با یک نگاه او، دو صد بیمار بهبود می یابند.
هوش مصنوعی: همیشه در زندگی باید شاد و خوشحال باشیم و از لحظات عمر خود به خوبی بهرهمند شویم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر گل آرد بار آن رخان او، نه شگفت
هر آینه چو همه میخورد گل آرد بار
به زلف کژ ولیکن به قد و قامت راست
به تن درست ولیکن به چشمکان بیمار
مدیح تا به بر من رسید عریان بود
ز فرّ و زینت من یافت طیلسان و ازار
چنین نماید شمشیر خسروان آثار
چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار
به تیغ شاه نگر، نامهٔ گذشته مخوان
که راستگویتر از نامه تیغ او بسیار
چو مرد بر هنر خویش ایمنی دارد
[...]
قوی کننده دین محمد مختار
یمین دولت محمود قاهر کفار
چو بازگشت به پیروزی از در قنوج
مظفر وظفر و فتح بر یمین و یسار
هنوز رایتش از گرد راه چون نسرین
[...]
فغان ز دست ستمهای گنبد دوار
فغان ز سفلی و علوی و ثابت و سیار
چه اعتبار بر این اختران نامعلوم
چه اعتماد بر این روزگار ناهموار
جفای چرخ بسی دیده اند اهل هنر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.