ای جان من از آرزوی زلف تو پیچان
بنمای یکی روی و ببخشای یکی جان
زهره بدو رخسار تو داده همه زیور
هاروت بدو چشم تو داده همه دستان
از دو رخ تو نور برد چشمه خورشید
وز دو لب تو طعم برد چشمه حیوان
کردی تن من خسته بدو نرگس مفتون
کردی دل من بسته بدو سنبل فتان
این دل چه گنه کرده که زلفین تو او را
در چاه زنخدان تو کرده است بزندان
از دو لب چون نوش دوای دل من کن
یا چاره کن و برکشش از چاه زنخدان
چون ابروی تو گوژ مرا دائم قامت
چون قامت من گوژ ترا دائم پیمان
مانند دو سیاره دو رخساره روشنت
بر طرف دو سیاره دو جراره نگهبان
آرایش دل باشد پیدا شدن این
آرامش جان باشد پنهان شدن آن
دشوار نمائی رخ و دشوار دهی بوس
آسان بربائی دل و آسان ببری جان
نزدیک من آسانی تو باشد دشوار
نزدیک تو دشواری من باشد آسان
چندانکه ز نادیدن تو هست زیانم
از دیدن شاهست مرا سود دو چندان
سردار بزرگان ملک عالم ابونصر
سالار امیران ملک گیتی مملان
هم قوت دین آمد و هم زینت دنیا
هم مایه انس آمد و هم سایه یزدان
خدمت کن او را همه احرار بخدمت
فرمان ببر او را همه آفاق بفرمان
ای کف تو گفتار کریمی را معنی
وی طبع تو دعوی حکیمی را برهان
مدحی که بنام تو بود گرچه بود بد
آن را نکند هیچ کسی فرق ز فرقان
از بخشش بسیار تو شد دانش بسیار
از جود فراوان تو شد فضل فراوان
ملکت بتو پاینده تر از خانه به بنیاد
شاهی بتو معروف تر از نامه بعنوان
آنرا که دل از طلعت تو گردد خرم
وانرا که لب از نعمت تو گردد خندان
روزی بهمه عمر نبینندش غمگین
ماهی بهمه عمر نیابندش گریان
با تیغ تو از آب روان گرد برآید
با دست تو از خشک زمین خیزد طوفان
از شاعر و زائر خبر آرد بتو حاجب
از قاصد و سائل خبر آرد بتو دربان
گوئی که همه نعمت گیتی بتو داد این
گوئی که همه ملکت عالم بتو داد آن
کین تو مغیلان کند از برگ بنفشه
مهر تو بنفشه کند از خار مغیلان
هرچند بگیلان همه شب باران بارد
هرچند نبینند بمصر اندر باران
گر ابر سخای تو سوی مصر برآید
ور آتش خشم تو بیابند بگیلان
یکروز بده ساله بگیلان نبودنم
در مصر بخیزد بشبی ده ره سیلان
آید ملک و حور بمیدان بنظاره
چون گوی زنی با حشم خویش بمیدان
در آرزوی آنکه تو چوگان کنی آن را
هر ماه شود ماه بسان سر چوگان
در طاعت تو دارد یزدان همه کسرا
زیرا دل تو نگذرد از طاعت یزدان
شد در سخن را دل رخشنده تو بحر
شد زر سخا را کف بخشنده توکان
مه کهتر حسان نسزیدم بگه شعر
احسان تو کرده است مرامهتر حسان
خاصه که ز تبریزم فرمائی اجری
خاصه که بتبریزم فرمائی دیوان
تا پاره آهن نشود رخنه بناخن
تا پاره سندان نشود سوده بدندان
از تیغ تو رخنه شود آن پاره آهن
وز تیر تو سوده شود آن پاره سندان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و آرزوهای شاعر نسبت به معشوقش است. شاعر با زیباییهای معشوق خود در توصیفاتی زیبا و خیالانگیز، از زلف و ابرو و لبهای او سخن میگوید و به تأثیر آنها بر دل و جانش اشاره میکند. او میگوید که چشمان معشوقش مثل خورشید روشنی میبخشد و لبانش مانند نوشی برای دلش آرامش میآورد. شاعر از سختیهای دوری و زیباییهای نزدیکی به معشوق صحبت میکند و در نهایت به بزرگی شخصیت معشوقش اشاره میکند و او را مایه افتخار و زینت دنیا و دین میداند. همچنین نقش معشوق را در سعادت و خوشبختی خود پررنگ میکند و آرزوی برقراری دوستی و نزدیکی به او را دارد.
هوش مصنوعی: ای جان من، به خاطر زیبایی و زلف تو، هر بار که میخواهم یک بار دیگر به چهرهات نگاه کنم و یک جان تازه از تو بگیرم.
هوش مصنوعی: زهره زیبایی چهره تو را به تو هدیه کرده و تمام زیورهای هاروت را به تو داده است. همچنین چشمان تو همه زیباییها و دستان تو همه دلربایی را به ارمغان آورده است.
هوش مصنوعی: از دو سمت چهرهات روشنی میگیرد مانند نور خورشید و از دو لبت طعمی میچشد مانند طعم آب حیات.
هوش مصنوعی: تو با زیباییات به بدن خستهام زندگی بخشیدی و با چشمان درخشان و دلربایت قلب من را اسیر خود کردی.
هوش مصنوعی: این دل چه تقصیری دارد که موهای تو او را در چهرهٔ زیبایت به اسارت گرفته است؟
هوش مصنوعی: از لبهای تو مثل نوشیدن، دل مرا درمان کن یا راه حلی پیدا کن و مرا از عمق چاه زیباییات نجات بده.
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و دلفریبی عشق اشاره دارد. شبیهسازی ابروی جذاب محبوب و قامت او به توصیف حال و روز عاشق پرداخته است. به طور کلی میتوان گفت که هر طرف در زیبایی و جاذبه نقش دارد و دائماً به دیگری وابسته است. عشق آنها به نوعی در هم تنیده شده و هرکدام از ویژگیهای روحی و جسمی یکدیگر تأثیر میپذیرند.
هوش مصنوعی: شما مانند دو سیاره، چهرهای روشن و زیبا دارید. در طرف دیگر نیز، مانند دو نگهبان، مراقبت و حراست از یکدیگر را انجام میدهید.
هوش مصنوعی: آرامش درون انسان ممکن است به خوبی نمایان شود، ولی در حقیقت، عمق احساسات و آرامش واقعی او در درونش پنهان است.
هوش مصنوعی: چهرهات را به سختی نشان میدهی و سختی میکنی تا بوسهای بگیری، اما دل را به آسانی میربایی و جان را به سادگی میگیری.
هوش مصنوعی: در کنار من، آرامش و آسانی برای تو وجود دارد، اما وقتی به تو نزدیک میشوم، آنچه برای من سخت و دشوار است، برای تو ساده و آسان است.
هوش مصنوعی: هر چه بیشتر از دیدنت دورم، از جداییام آسیب میبینم، اما از دیدن پادشاهی که به خاطرش دلم پر میشود، خوشبختیام دو برابر میشود.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصیت مهم و برجستهای به نام ابونصر میپردازد که به عنوان سردار و سالار امیران در دنیا شناخته میشود. او رهبری بزرگ و معتبر در میان دیگران دارد و بر تمام مملکتها تسلط و نفوذ دارد.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که هم چیزهایی که به تحکیم و تقویت دین کمک میکند، و هم زیباییهای دنیوی، به انسان داده شدهاند. همچنین، هم چیزهایی که باعث نزدیکی و آرامش انسان میشود، و هم حمایت و موهبت الهی، به او عطا شده است.
هوش مصنوعی: همه انسانهای آزاده را به خدمت او درآورید و از او اطاعت کنید؛ تمامی موجودات جهان را به فرمان او درآورید.
هوش مصنوعی: ای دست تو، بیان کننده سخنان بزرگمردان است و طبیعت تو، دلیل بر ادعای حکمت توست.
هوش مصنوعی: مدح و ستایشی که به نام توست، هرچند که ممکن است ناپسند باشد، کسی نمیتواند آن را از مدح و ستایش واقعی تمییز دهد.
هوش مصنوعی: بخشش و generosity تو باعث افزایش علم و دانش دیگران شده و سخاوت تو سبب شده که فضیلت و خوبی های زیادی نیز به وجود آید.
هوش مصنوعی: ملکت تو پایدارتر از خانهای است که بر اساس قدرت پادشاهی ساخته شده و اعتبار تو بیشتر از نوشتهها و اسناد است.
هوش مصنوعی: کسی که از زیبایی تو خوشحال شود، و کسی که از نعمتهای تو شاداب و خوشحرکت گردد.
هوش مصنوعی: در طول زندگی کسی هیچگاه نباید غمگین به نظر بیاید، همانطور که هیچ ماهی در طول عمرش هرگز نمیتواند همیشه گریان باشد.
هوش مصنوعی: با شمشیر تو، آب روان به دور میآید و با دستان تو، از زمین خشک طوفانی برمیخیزد.
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد از شاعر یا زائر خبری به شما برساند، دربان و نگهبان میتوانند از فرستندهها و درخواستکنندگان خبر را به شما برسانند.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که تمام خوشبختیها و نعمتهای جهان تنها برای تو فراهم شده است، انگار که تمامی سلطنت و زیباییهای عالم به تو اختصاص یافته است.
هوش مصنوعی: تو با زیبایی و مهرت میتوانی غمها و ناراحتیها را به شادی و عشق تبدیل کنی، درست مانند اینکه یک گل بنفشه میتواند بر روی خارهای تیز و زبر رشد کند و زیبایی خود را حفظ کند.
هوش مصنوعی: هرچند در بگیلان باران میبارد و شبها آسمان پر از باران است، اما مردم مصر این باران را نمیبینند.
هوش مصنوعی: اگر ابر generosity تو به سمت مصر برود و یا اگر خشم تو مانند آتش در بیابانها گسترش یابد، میتوان اثرات آن را دید.
هوش مصنوعی: روزی نبودم در بگیلان، حالا میخواهم در مصر بروم و شب را به سفر بگذرانم.
هوش مصنوعی: ملک و حوری به صحنه میآیند تا تماشا کنند، همچنان که تو با اسبها و همراهانت به میدان میروی.
هوش مصنوعی: در آرزوی این هستم که تو آن را به عنوان بازی کنید، هر ماه همانند سر چوبی که برای بازی گلف استفاده میشود، ماهی را ببینی.
هوش مصنوعی: همه کسراها در اطاعت و بندگی تو هستند، چرا که دل تو از بندگی یزدان منحرف نمیشود.
هوش مصنوعی: در کلامت، دل روشن تو به مانند دریایی عمیق شده است و تو مانند دست بخشندهای هستی که نیکی و generosity را پراکنده میکنی.
هوش مصنوعی: من در وصف مه (چهرهی زیبای تو) داستانی نسرودهام، بلکه شعر و احسان توست که مرا به این کلام واداشته است.
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی اشاره به زیبایی و جذابیت زبانی دارد که در آن شخصی در انتظار پیامی یا نامهای از کسی خاص است. شاعر از عشق و محبت خود سخن میگوید و به تبریز، شهری که نمادی از زیبایی و فرهنگ است، اشاره میکند. احساسات شاعر بهویژه در انتظار کلمات معشوقش، تاثیر عمیقی بر روح و دلبستگی او دارد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که ناخن بر روی آهن نرود و آن را سوراخ نکند، سندان هم نمیتواند به دندان آسیب برساند.
هوش مصنوعی: تیغ تو آنقدر برنده است که میتواند به راحتی فلز را پاره کند و تیر تو به قدری دقیق و قوی است که میتواند سندان را نیز تضعیف کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این گنبد گردان که برآورد بدین سان
…ـان
ای منظره و کاخ برآورده به خورشید
تا گنبد گردان بکشیده سر ایوان
تاچون ز در باغ درآید مه نیسان
از دیدن او تازه شود روی بساتین
این گنبد پیروزهٔ بیروزن گردان
چون است چو بستان گه و گاهی چو بیابان؟
من خانه نه دیدم نه شنیدم به جز این نیز
یک نیمه بیابان و دگر نیمه گلستان
ناگاه گلستانش پدید آرد گلها
[...]
المنه لله که خورشید خراسان
از برج شرف گشت دگر باره درخشان
المنه لله که آراست دگر بار
دیوان خراسان بسزاوار خراسان
المنه الله که از کشتی عصمت
[...]
آن غیرت یزدان نگر و قدرت یزدان
از قدرت یزدان چه عجب غیرت چندان
هرگز نرسد کس بسر قدرت ایزد
هرگز نرسد کس بسر غیرت یزدان
گه کوه و بیابان کند از باغ و بساتین
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.