گنجور

 
قصاب کاشانی

کی تواند هر طبیبی چاره هجران کند

مشکل افتاده است کار دل خدا آسان کند

کی توانیم از خجالت کرد سر بالا مگر

ابر رحمت شستشوی ما گنهکاران کند

در زمین داریم چون زاشگ ندامت دانه‌ای

بر نمی‌داریم روی از خاک تا باران کند

از سرم باری گران بر دوش خویش افکنده‌اند

ای خوش آن مردی که خود را از سبکباران کند

اهل عشرت جمله مدهوش‌اند در مجلس مگر

چشم ساقی نشئه‌ای در کار می‌خواران کند

ما پریشان ‌خفتگان را خواب غفلت برده است

بوی زلفی کو که ما را هم ز بیداران کند

می‌کند سنگین‌دلان را حرص روزی بی‌قرار

آسیا را جستجوی رزق سرگردان کند

بی فروغ عشق نتوان کرد دامان پر ز اشگ

شمع روشن می‌شود تا دیده را گریان کند

جان‌سپاری گر هوس داری ز قصاب ای نگار

امر کن تا آنکه قربان تو گردد آن کند

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
قطران تبریزی

باد نوروزی همی آرایش بستان کند

تا نگارش چون نگارستان چینستان کند

مرزها را هر زمان پیراهن از مینا دهد

شاخها را هر زمان پیرایه از مرجان کند

ابر پنداری که با باد بهاری دشمن است

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
امیر معزی

ماه من جَزع مرا بر زر عقیق افشان‌کند

چون به‌ زیر لعل مروارید را پنهان کند

سازد از زلف و زَنَخ هر ساعتی چوگان و گوی

تا دل و پشت مرا چون‌ گوی و چون چوگان کند

چون بتابد زلف او بر عارضش‌گویی همی

[...]

سنایی

میل را بر تخته چون گاه رقم گردان کند

تیر گردون را به صنعت عاجز و حیران کند

از مجسم گر بترسد خصمش اندر ساعتی

طول و عرض و سمت آن از نقطه‌ای برهان کند

جذر و کعبی را که نگشاد ایچ کس از بستگی

[...]

ظهیر فاریابی

ای فلک قدری که هر شب رای رو شنت

دیدبانان افق را دیده ها حیران کند

آفرینش چون قلم سر بر خط فرمان نهد

چون دبیر خاص نامت بر سر فرمان کند

جاهت ار گیرد حضیض ماه را در اهتمام

[...]

مولانا

اینک آن جویی که چرخ سبز را گردان کند

اینک آن رویی که ماه و زهره را حیران کند

اینک آن چوگان سلطانی که در میدان روح

هر یکی گو را به وحدت سالک میدان کند

اینک آن نوحی که لوح معرفت کشتی اوست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه