آتشینخو دلبری دارم که عالم زار اوست
سرو، خاکسترنشین از جلوه رفتار اوست
شام عاشق مجمر گیسوی عنبربار اوست
صبح صادق غنچه نشکفته گلزار اوست
نیستم آگه ز سوز لاله در این گلستان
اینقدر دانم که داغ از شعله دیدار اوست
یک عزیز است آنکه بهر بیع نقد جان به کف
هرکجا یوسفنژادی هست در بازار اوست
تر نمیسازد ز بحر زندگانی کام را
هرکه در این برّ چو مجنون تشنه دیدار اوست
نسخه حاجت به کف نالان در این دارالشفا
صد فلاطون خفته در هر گوشهای بیمار اوست
وصل او باشد حیات و هجر او باشد مَمات
گاه جان دادن، زمانی جان گرفتن کار اوست
ز آفتاب گرم فردای قیامت فارغ است
هرکه چون قصاب زیر سایه دیوار اوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.