بس که بر جانم ز مژگانت خدنگ افتاده است
وسعتی خواهم که بر دل کار تنگ افتاده است
تا تو با این آب و رنگ آهنگ گلشن کردهای
گل ز شرم عارضت از آب و رنگ افتاده است
عطر سنبل بلبلان را گرم افغان کرده است
تار زلفت تا گلستان را به چنگ افتاده است
یک دل مجروح با چندین غم او چون کند
میهمان بسیار و ما را خانه تنگ افتاده است
کی توان زین بحر کام از هر صدف حاصل نمود
گوهر مقصود در کام نهنگ افتاده است
چون دل پرخونم از آسیب گردون نشکند
من که دائم شیشهام در راه سنگ افتاده است
از غبار کینه پیدا نیست در دل عکس دوست
حیف کاین آیینه بیحاصل به زنگ افتاده است
تا قیامت زنده در گور است مانند نگین
هر که در دنیا به قید نام و ننگ افتاده است
کرد تا عزم رخش قصاب اثر از دل نشد
میتوان دانست در قید فرنگ افتاده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و غم عمیق خود میگوید و به تنگناهایی که در زندگیاش دارد اشاره میکند. او احساس میکند که عشق و زیبایی باعث شدهاند تا زندگیاش سخت و محدود شود. نگاه او به زیباییها، چون الماس است که در دلش زخمهایی را ایجاد کرده است و با وجود زیباییها، کینه و غم همچنان در دلش وجود دارد. او زندگی را به دریا و دنیا را به قید و بند تشبیه میکند و به وضوح نشان میدهد که چگونه احساسات و تجربیاتش در عذاب و تنگنای بیپایان است. در نهایت، وی بر این باور است که هر کس به دنیای نام و ننگ گرفتار شده باشد، بیفایده به مانند نگینی در گور خواهد ماند.
هوش مصنوعی: چنان تأثیر عمیقی از نگاههای تو بر من نشسته است که به خاطر آن، به فضایی نیاز دارم که قلبم از احساسات پر شده و دیگر تنگی احساس نکند.
هوش مصنوعی: شما با زیبایی و جذابیتی که دارید، به گلستان شادابی و سرزندگی دست یافتهاید. به حدی که گلها از شرم زیبایی صورت شما، رنگ و حالتشان را از دست دادهاند.
هوش مصنوعی: عطر سنبل در میان بلبلان باعث شده که صدای آنها بلند شود و با زیباییهای تار موی تو، به گلستان نزدیکتر شوند.
هوش مصنوعی: دل زخمی من با غمهای فراوان، چطور میتواند پذیرای میهمانان زیاد باشد؟ در حالی که خانهام برای من بسیار تنگ شده است.
هوش مصنوعی: کسی نمیتواند از این دریا به آسانی هر چیزی را که میخواهد از صدفها به دست آورد؛ چون گوهر اصلی در دهان نهنگ گرفتار شده است.
هوش مصنوعی: دل من از درد و رنج زندگی سخت آزرده و شکسته است، اما با این حال، نمیشکنم. من مانند شیشهای هستم که همیشه در مسیر سنگها قرار دارد و احتمال آسیب دیدن وجود دارد، اما همچنان ایستادهام.
هوش مصنوعی: دل انسان پر از کینه و دلسردی شده و به همین دلیل نمیتواند تصویر واقعی دوست را ببیند. افسوس که این تصویر، مانند آینهای کثیف و بیفایده، تحت تأثیر زنگارها قرار گرفته است و نمیتواند زیباییها را نشان دهد.
هوش مصنوعی: تا روز قیامت در گور زنده خواهد بود مانند نگینی که در دنیا در چنگال شهرت و افتخارات قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: برای رسیدن به هدفش، تلاش زیادی کرد و از دلش احساساتی را کنار گذاشت. از این وضعیت میتوان فهمید که او تحت تأثیر فرهنگ غربی قرار گرفته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل به دست آن نگار شوخ و شنگ افتاده است
طفل بازیگوش را آتش به چنگ افتاده است
یک جهان کام از دهان نوخطی دارم طمع
وقت من در عاشقی بسیار تنگ افتاده است
جامه در نیل مصیبت زن که آن چشم کبود
[...]
بخت بد با اخترم هر شب به جنگ افتاده است
این سیاهی گویی از داغ پلنگ افتاده است
یاد این صحرا ز بازیگاه طفلان می دهد
هر کجا پا می نهد دیوانه، سنگ افتاده است
چاک های سینه ام هر یک در بتخانه ای ست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.