گنجور

 
قصاب کاشانی

تا کی فراق‌نامه‌ات انشا کند کسی

صد صفحه را به خون دل املا کند کسی

ریزم به دیده چند ز دل خون محض را

تا کی ز کوزه آب به دریا کند کسی

حاصل برای عبرت این روزگار نیست

این دیده را ز بهر چه بینا کند کسی

دنیا است هیچ و هرچه درو هست جمله پوچ

از بهر هیچ و پوچ چه غوغا کند کسی

این خانه را چو وقف بر اولاد کرده‌اند

با این برادران ز چه دعوا کند کسی

چیزی به کس نداد که نگرفت باز از او

دیگر از این جهان چه تمنا کند کسی

طفلان به ما مضایقه از سنگ می‌کنند

خود را دگر برای چه رسوا کند کسی

گردیده صبح پنبه گوش نه آسمان

تا چند آه و ناله بیجا کند کسی

از مغز خشگ، چرب‌زبان بهره‌ای نبرد

در دیگ چوب بهر چه حلوا کند کسی

قصاب هرکه هست فرو مانده خود است

طومار شکوه پیش چه کس وا کند کسی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
صائب تبریزی

حیف است عمر صرف تماشا کند کسی

چون باز بی شکار نظر وا کند کسی

آیینه است عالم و سیماب رهروان

آسودگی چگونه تمنا کند کسی؟

از دار پا به کرسی افلاک می نهد

[...]

قصاب کاشانی

تا کی به بزم شوق غمت جا کند کسی

خون را به جای باده به مینا کند کسی

ابروت می‌برد دل و حاشا است کار او

با کج حساب عشق چه سودا کند کسی

تا مرغ دل پرید گرفتار دام شد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه