تا کی فراقنامهات انشا کند کسی
صد صفحه را به خون دل املا کند کسی
ریزم به دیده چند ز دل خون محض را
تا کی ز کوزه آب به دریا کند کسی
حاصل برای عبرت این روزگار نیست
این دیده را ز بهر چه بینا کند کسی
دنیا است هیچ و هرچه درو هست جمله پوچ
از بهر هیچ و پوچ چه غوغا کند کسی
این خانه را چو وقف بر اولاد کردهاند
با این برادران ز چه دعوا کند کسی
چیزی به کس نداد که نگرفت باز از او
دیگر از این جهان چه تمنا کند کسی
طفلان به ما مضایقه از سنگ میکنند
خود را دگر برای چه رسوا کند کسی
گردیده صبح پنبه گوش نه آسمان
تا چند آه و ناله بیجا کند کسی
از مغز خشگ، چربزبان بهرهای نبرد
در دیگ چوب بهر چه حلوا کند کسی
قصاب هرکه هست فرو مانده خود است
طومار شکوه پیش چه کس وا کند کسی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به موضوع فراق و درد جدایی میپردازد. او به این فکر میکند که تا چه زمانی کسی باید برای غم جدایی نوشتههای طولانی بنویسد و احساساتش را به تصویر بکشد. شاعر به این نکته اشاره میکند که اگر زندگی، بیارزش و توخالی است، پس چه نیازی به ایجاد جنجال و جدال وجود دارد؟ او همچنین به ناتوانی انسانها در فهم حقیقت زندگی و همچنین بیاحترامی به یکدیگر میپردازد. در نهایت، شاعر از بیفایده بودن ناله و اندوه در این دنیا سخن میگوید و به بیمعنایی آنچه به دست میآوریم اشاره میکند. این شعر به نوعی انتقاد از دنیای پر از رنج و جدل است که انسانها در آن گرفتارند.
هوش مصنوعی: هرگز نمیدانیم که چطور کسی با درد و دلتنگی خود میتواند نامهای به یاد تو بنویسد و با احساساتش آن را پر کند. این کار به تلاشی سخت و پر از احساس نیاز دارد که تنها با دل شکسته ممکن است.
هوش مصنوعی: چقدر ممکن است که کسی بتواند درد و رنج عمیق دل را با چند قطره اشک بیان کند؟ مانند این است که بخواهد با یک کوزه، آب دریا را منتقل کند.
هوش مصنوعی: این روزگار چیزی ندارد که بخواهیم عبرت بگیریم. پس چرا کسی باید چشمش را به چیزی بینا کند؟
هوش مصنوعی: دنیا در اصل چیزی ندارد و هر آنچه در آن وجود دارد، بیارزش و بیمعناست. چه نیازی به جنجال و هیاهو در این چیزهای بیاعتبار است؟
هوش مصنوعی: این خانه را به خاطر فرزندان وقف کردهاند، پس چرا کسی باید با این برادران دعوا کند؟
هوش مصنوعی: هیچ کس چیزی به کسی نمیدهد که بعدها از او پس بگیرد. پس دیگر از این دنیا چه چیزی را میتوان خواست؟
هوش مصنوعی: کودکان به ما سنگ پرتاب میکنند، اما چرا کسی باید خود را در معرض رسوایی قرار دهد؟
هوش مصنوعی: صبح فرا رسیده و دیگر زمان مناسبی برای گله و ناله نیست. آسمان نیز به مانند پنبه در گوشش خاموشی را پذیرفته و دیگر فایدهای در آه و فریاد نیست.
هوش مصنوعی: از چوب خشک، به هیچوجه نمیتوان انتظار نرمزبانی و چربزبان بودن داشت؛ پس چگونه میتوان از آن انتظار داشت که در دیگ چوبی حلوایی تهیه کند؟
هوش مصنوعی: قصاب هر که باشد، خود در وانفسا و درماندگی است و کسی نیست که آغاز داستان شکایت و نالهاش را به گوش دیگران برساند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حیف است عمر صرف تماشا کند کسی
چون باز بی شکار نظر وا کند کسی
آیینه است عالم و سیماب رهروان
آسودگی چگونه تمنا کند کسی؟
از دار پا به کرسی افلاک می نهد
[...]
تا کی به بزم شوق غمت جا کند کسی
خون را به جای باده به مینا کند کسی
ابروت میبرد دل و حاشا است کار او
با کج حساب عشق چه سودا کند کسی
تا مرغ دل پرید گرفتار دام شد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.