ز خود در عشق چون پروانه باید بیخبر گردی
اگر خواهی شبی آن شمع را بر گرد سر گردی
برو ای ناصح بیدرد از جانم چه میخواهی
ره عشق است میترسم ز من سرگشتهتر گردی
به یک نظّاره او میفروشی هر دو عالم را
اگر یک گام با من در محبت همسفر گردی
درخت بیثمر را باغبان دور از چمن سازد
نهالی شو که در باغ محبت بارور گردی
به دریا موج باش و بر سر آتش سمندر شو
در آیین جهد کن تا روشناس خشگ و تر گردی
مرا از گفتگوی دنیی و عقبی برآوردی
برو ای دل که تا باشی تو، در خون جگر گردی
خطر قصاب بسیار است گر وصل آرزو داری
مبادا در ره او تا نگردی کشته برگردی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ترا عار آیدار جز گرد مردی پر جگر گردی
کنون معروفی و فردا ازین معروفتر گردی
تو آن شاهی که اندر صید گرد شیر نر گردی
به میدان گر سالاران بازور و هنر گردی
به نام نیکو ودولت فریدون دگرگردی
[...]
که گفت ای دل کز اسرار محبت باخبری گردی
گذاری نیکنامی و به قلاشی سمر گردی
که گفت ای دیده عمان باش و لؤلؤ در کنار آور
که گفت ای مردم دیده تو غواص گهر گردی
نمیکردی اگر خود را بآن باریکی ای گیسو
[...]
سزد ای شام چرخ تیره وش! وقتی سحر گردی
نه هر شام و سحر، ای تیره گردون تیره تر گردی
چه ظلم است؟ این مدام آسایش آسودگان خواهی
پی آزردن آزردگان شام و سحر گردی!
چه عدل است؟ این به کام نیک بختان نوش آشامی!
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.