پس از وفاتم اگر بگذری تو بر سر خاک
زنم بهجیب کفن تا بهطرف دامن چاک
تو دوست باش فدا گردمت اگر نه مرا
ز دوست دشمنی اهل روزگار چه باک
به تار زلف گلوگیر سرکش تو دلم
چو زخمخورده شکاری است بسته بر فتراک
فرو گذاشت زآه و فغان نخواهم کرد
ز ناوکت چو جرس گر شود دلم صد چاک
ز نیک و بد نتوانی به خویشتن پرداخت
نسازی آینه را تا ز زنگ کلفت پاک
یقین شناس که انسان نمود بیبود است
در آب بنگر و از عکس خویش کن ادراک
شدم ز خود به خیالت، به داغ میسازم
که بی بدل نتوانم بریدن از تریاک
نگه به جانب قصاب کن که حافظ گفت
اگر تو زهر دهی به که دیگران تریاک
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره احساسات عمیق و وابستگی شاعر به عشق و زندگی پس از مرگش است. شاعر از معشوق میخواهد که او را فراموش نکند و ابراز میکند که حتی در مرگ هم به فکر او خواهد بود. او به زیباییهای معشوق و زخمهای ناشی از عشق اشاره میکند و به سختیهای زندگی و تلاش برای رهایی از مشکلات اشاره میکند. در نهایت، شاعر بر این نکته تأکید میکند که انسان با وجود مشکلاتش میتواند خود را بشناسد و از واقعیتهای درونش آگاه شود. شعر به طور کلی عمیق و غمانگیز است و احساسات عاشقانه و اندوه را به زیبایی توصیف میکند.
هوش مصنوعی: پس از مرگم، اگر بر سر مزارم بگذری، در جیب کفنم چیزی خواهم گذاشت تا به دامن تو برسانم.
هوش مصنوعی: اگر تو دوست من باشی، برایت فدای جانم میشوم؛ و اگر نه، اینکه از دوستان دشمنی پیدا شود، اهمیتی ندارد.
هوش مصنوعی: به خاطر زلف پیچیده و فریبندهات، دل من همچون شکار زخمی است که در دام افتاده و گرفتار شده.
هوش مصنوعی: من از شکایت و ناله دست برداشتهام و به هیچکس نمیگویم. اگر دل من به شدت آشفته شود، مانند زنگی که صدا میدهد، آن را به کسی نخواهم گفت.
هوش مصنوعی: نمیتوانی به خودت فکر کنی و از نیکی و بدی دوری کنی، همانطور که نمیتوانی آینه را تمیز کنی اگر آن را از زنگ و کثیفی دور نسازی.
هوش مصنوعی: به طور قطع، انسان در واقعیت وجود ندارد، و تنها موجودیتی شبیه به آب و منعکس شده است. پس به تصویر خود در آب نگاه کن و به درک این موضوع برس.
هوش مصنوعی: در خیال تو غرق شدم و به شدت عاشق هستم، به گونهای که نمیتوانم از این وابستگی رهایی یابم.
هوش مصنوعی: به طرف قصاب نگاهی بینداز، زیرا حافظ گفته است اگر تو زهر بدهی، دیگران تریاک را مصرف خواهند کرد. در واقع، به این معنی است که گاهی افراد با وجود مشکلات و خطرات موجود، به دنبال آرامش یا تسکین میگردند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر تو زخم زَنی بِهْ که دیگری مَرهم
و گر تو زَهر دهی بِهْ که دیگری تریاک
همین شعر » بیت ۸
نگه به جانب قصاب کن که حافظ گفت
اگر تو زهر دهی به که دیگران تریاک
به مستحقان ندهی هرآنچه داری و باز
دهی به معجر و دستار سبزک و سیماک
بجان پاک تو ای خواجه احمد شباک
که همچو جان توام بانو پاک از دل پاک
سر من آنجا باشد که خاک پای تو است
وگرچه سر ز شرف برگذارم از افلاک
بچشم من تو چنانی که توتیا شمرند
[...]
بذروه ملکوت آی ازین نشیمن خاک
که نیست لایق تخت ملوک تحت مغاک
بخاک بازده این خاک و سوی علو گرای
که جان پاک سزا نیست جز بعالم پاک
تو شاه تخت وجودی چه جای تست اینجا
[...]
بیا، که خانهٔ دل پاک کردم از خاشاک
درین خرابه تو خود کی قدم نهی؟ حاشاک
به لطف صید کنی صدهزار دل هر دم
ولی نگاه نداری تو خود دل غمناک
کدام دل که به خون در نمیکشد دامن؟
[...]
کسی که لطف کند با تو خاک پایش باش
وگر ستیزه برد در دو چشمش آکن خاک
سخن به لطف و کرم با درشتخوی مگوی
که زنگ خورده نگردد به نرم سوهان پاک
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.