یارب، این درد فراقا چه دوا شایه کدن
خبر آشوم، مگر تیغ و کفن در گردن
می دل و جان به هجران تو گر همچین بو
وادلی! وای به دل! وای به من! وای به من!
واخوری باده گلگون به سعادت همه شو
می همه روج به غم خون جگر وا خوردن
بس تب هجر بکشتیم که لاوی لاوی
اگه گوییم به وصل تو که: جان در تن تن؟
گفتمش: یار منی، گفت که: نی یار نه این
می کواشا به تو آسان که سوا یاریون
با تو دارم سخنی، روی بر و خواهم گفت
بشنو، ای جان، سخن بنده به وجه احسن
قاسما، اوزیه کوشی به وصال آسانتر
به وصال اوزیه شاد است و به هجران مودن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی درد فراق و احساسات ناشی از جدایی از محبوب است. شاعر از خداوند میخواهد که دوا و درمانی برای این درد بیابد. او به شدت به هجران محبوب خود دچار عذاب و اندوه است و با آوردن باده و شادی تلاش میکند غم خود را کاهش دهد. شاعر از این وضعیت به شدت رنج میبرد و به وصال محبوب خود امید دارد. او در نهایت میخواهد که احساساتش را به محبوبش منتقل کند و از او درخواست میکند که به سخنانش گوش دهد. در این شعر، موضوعات عشق، جدایی و longing (آرزو و اشتیاق) به خوبی برجسته شده است.
هوش مصنوعی: ای خدا، این درد جدایی چه درمانی دارد؟ آیا خبر از آزارم به گوش کسی میرسد؟ جز اینکه مرگ و عذاب را بر گردن بگذارم؟
هوش مصنوعی: اگر عشق و دل و جانم را به خاطر جدایی تو اینگونه آزرده و نالان میکنی! وای بر دل! وای بر من! وای بر من!
هوش مصنوعی: باده قرمز رنگ را بنوش و با این کار به خوشبختی همگان بپیوند. به یاد داشته باش که نوشیدن این می، باعث تسلی درد دلها و غمهای جانکاه میشود.
هوش مصنوعی: ما به اندازهای در غم فراق تو رنج بردیم که اگر از وصالت بگوییم، دیگر جان در بدن چه معنایی خواهد داشت؟
هوش مصنوعی: به او گفتم که تو دوست من هستی، اما او پاسخ داد که نه، من دوست تو نیستم، بلکه این می را به تو میدهم که راحت باشد، نه اینکه جز همراهی با دیگران، فکری برای تو داشته باشم.
هوش مصنوعی: من با تو حرفی دارم و میخواهم آن را بگویم. ای عزیز، به خوبی به سخنان من گوش کن.
هوش مصنوعی: برخی افراد، همواره به این فکر میکنند که رسیدن به عشق و وصال آسانتر از زندگی بدون آنهاست. آنها میدانند که شادمانی واقعی در کنار معشوق است و جدایی از او سخت و دردناک.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا بپوشید بلؤلؤی ثمین باغ سمن
از گل سرخ بیاقوت بیاراست چمن
همه کهسار عقیق است و همه دشت گهر
هر دو را گشته طراز از عدن و کان یمن
گل خندان شده در بستان چون روی صنم
[...]
حاجب بوم جوانمرد به سیم و زر و زن
گز ره حکم و تواضع به دهان و گردن
یک منی خورد همی سیکی و سیلی ده من
به بد خلق همه عمر به پیوست سخن
سگ خشم و خر شهوت که زبونگیری نیست
تیز دندانتر از این هر دو در این خاک کهن
نفس من کو ملک مملکت شخص منست
هر دو را سخرهٔ خود کرده به تادیب سخن
ترک و تازیک شما جمله سگانند و خران
[...]
آن به حق خواجه و مخدوم ولی نعمت من
آرزوی دل و اقبال حسین بن حسن
آن به حق خواجه و مخدوم ولی نعمت من
آرزوی دل و اقبال حسین بن حسن
آن به حق خواجه و مخدوم ولی نعمت من
[...]
جان حیوان که ندیده است به جز کاه و عطن
شد ز تبدیل خدا لایق گلزار فطن
نوبهاری است خدا را جز از این فصل بهار
که در او مرده نماند وثنی و نه وثن
ز نسیمش شود آن جغد به از باز سپید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.