گنجور

 
قاسم انوار

یارب، این درد فراقا چه دوا شایه کدن

خبر آشوم، مگر تیغ و کفن در گردن

می دل و جان به هجران تو گر همچین بو

وادلی! وای به دل! وای به من! وای به من!

واخوری باده گلگون به سعادت همه شو

می همه روج به غم خون جگر وا خوردن

بس تب هجر بکشتیم که لاوی لاوی

اگه گوییم به وصل تو که: جان در تن تن؟

گفتمش: یار منی، گفت که: نی یار نه این

می کواشا به تو آسان که سوا یاریون

با تو دارم سخنی، روی بر و خواهم گفت

بشنو، ای جان، سخن بنده به وجه احسن

قاسما، اوزیه کوشی به وصال آسان‌تر

به وصال اوزیه شاد است و به هجران مودن

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
قطران تبریزی

تا بپوشید بلؤلؤی ثمین باغ سمن

از گل سرخ بیاقوت بیاراست چمن

همه کهسار عقیق است و همه دشت گهر

هر دو را گشته طراز از عدن و کان یمن

گل خندان شده در بستان چون روی صنم

[...]

سوزنی سمرقندی

حاجب بوم جوانمرد به سیم و زر و زن

گز ره حکم و تواضع به دهان و گردن

یک منی خورد همی سیکی و سیلی ده من

به بد خلق همه عمر به پیوست سخن

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سوزنی سمرقندی
انوری

سگ خشم و خر شهوت که زبون‌گیری نیست

تیز دندان‌تر از این هر دو در این خاک کهن

نفس من کو ملک مملکت شخص منست

هر دو را سخرهٔ خود کرده به تادیب سخن

ترک و تازیک شما جمله سگانند و خران

[...]

سید حسن غزنوی

آن به حق خواجه و مخدوم ولی نعمت من

آرزوی دل و اقبال حسین بن حسن

آن به حق خواجه و مخدوم ولی نعمت من

آرزوی دل و اقبال حسین بن حسن

آن به حق خواجه و مخدوم ولی نعمت من

[...]

مولانا

جان حیوان که ندیده است به جز کاه و عطن

شد ز تبدیل خدا لایق گلزار فطن

نوبهاری است خدا را جز از این فصل بهار

که در او مرده نماند وثنی و نه وثن

ز نسیمش شود آن جغد به از باز سپید

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه