گنجور

 
قاسم انوار

عقل کل، نفس کل، طبیعت کل

بعد از آن جوهر معانی دان

جسم کل، شکل عرش، کرسی و پس

نه فلک شد بامر حق گردان

فلک اطلسست اول او

آخرینش قمر ببین و عیان

پس از آن کره اثیر و هوا

بعد از آن آب و خاک را می دان

شد تمام آن گهی جماد و نبات

ظاهر آمد از آن سپس حیوان

گشت بارز، بحکم حب ازل

ملک و جن و عاقبت انسان

جامع جمله مراتب شد

اوست مقصود حق ز کون و مکان

 
 
 
رودکی

یاد کن: زیرت اندرون تن شوی

تو برو خوار خوابنیده، ستان

جعد مویانت جعد کنده همی

ببریده برون تو پستان

پیر فرتوت گشته بودم سخت

[...]

عنصری

آمد ای شاه دوش ناگاهان

فیلسوفی به نزد من مهمان

پاک چون رای تو ز دوده سخن

تیز چون تیغ تو گشاده زبان

گفت با من زهر دری و شنید

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
فرخی سیستانی

جاودان شاد باد شاه جهان

دولت او قوی وبخت جوان

تندرستیش باد و روزبهی

کامکاری و قدرت و امکان

همچو دلها بدوفروخته باد

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ناصرخسرو

امهات و نبات با حیوان

بیخ و شاخند و بارشان انسان

بار مانند تخم خویش بود

سر بیابی چو یافتی پایان

چون سخن‌گوی بود آخر کار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ناصرخسرو
قطران تبریزی

ای ببالا بلای آزادان

آرزوی دلی و رنج روان

تنم از عشق تو نوان و نزار

دلم از رنج تو نژند و نوان

آرزوی جوان و پیری تو

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه