خوشدل شدم که دادم دل را بدلستانی
ماییم در هوایش دردی و داستانی
از زلف او چه گویم؟ سودای خانه سوزی
وز چشم او چه گویم؟ از باده سرگرانی
سیمرغ قاف قربیم، از آشیان پریده
بر خاک آستانی داریم آشیانی
من از جهان عشقم وز دودمان عشقم
آراسته جهانی، فرخنده دودمانی!
دانی که ملک جاوید اندر جهان چه باشد؟
چشمی که باز باشد پیوسته در عیانی
گر سر عشق خواهی از خویشتن فنا شو
باشد ز سر هستی یابی دمی امانی
ای عاشق سبک رو، در ظل عاشقی شو
نشنیده باشی از کس زین راست تر بیانی
گر گویدم که: دل ده، دلرا فداش سازم
چون گویدم که: جان ده، جانرا دهم روانی
بگشای چشم عبرت، تا بینی از حقیقت
بر شاهراه وحدت پیوسته کاروانی
گویند: عاشقی را در خفیه دار، اما
پوشیده چون توانم سری ز غیب دانی؟
از قاسمی چه پرسی؟ کان دردمند مسکین
هرجا که هست دارد رویی بر آستانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر با بیانی عاشقانه به احساسات عمیق و دشواریهای عشق میپردازد. شاعر از زیباییهای معشوق، درد و داستانهای عشق میگوید. او به ارتباط عمیق خود با معشوق اشاره میکند و از دلبستگیاش به او سخن میگوید. در ادامه، شاعر به مفهوم وجود و فنا در عشق میپردازد و تأکید میکند که برای رسیدن به عشق واقعی، باید از خود گذشت. او به عاشقان توصیه میکند که به زیر سایه عشق بروند و از درون خود حقیقت را جستجو کنند. در نهایت، تاکید میشود که عشق حقیقی در خفا نمیتواند پنهان بماند و همیشه در دل عاشق وجود دارد.
هوش مصنوعی: خوشحال شدم که برای عشق و محبت، قلبم را به کسی سپردم. ما در دنیای او گرفتاریم و این دنیای عشق، پر از درد و داستانهای بسیاری است.
هوش مصنوعی: از زلف او نمیدانم چه بگویم، او مانند شعلۀ آتش خانه را میسوزاند. و از چشم او هم نمیتوانم حرفی بزنم، چون مانند می مستانه و سرخوشی مرا به خود مشغول کرده است.
هوش مصنوعی: ما از جنس سیمرغ، که نماد کمال و معراج است، به زمین فرود آمدهایم و در پی یک مکان مقدس و باارزش برای آرامش و زندگی هستیم.
هوش مصنوعی: من به عشق و به زادگاه عشقم جانی تازه بخشیدهام و این دنیا را با شادی و خوشبختی پر کردهام.
هوش مصنوعی: میدانی که در این دنیا چه چیزی وجود دارد که همیشگی است؟ نگاهی که همیشه باز باشد و درک کند، همیشه با زیباییها همراه است.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به عشق دست یابی، باید خود را فراموش کنی و از وجود خود بگذری. تنها در این صورت است که میتوانی لحظهای از هستیات رهایی یابی.
هوش مصنوعی: ای عاشق ظریف و سبکبال، در سایه عشق قرار بگیر و هرگز نشنیده باشی که کسی به این روشنی و claridad درباره عشق سخن بگوید.
هوش مصنوعی: اگر بگوید که دل را بده، دل را برای او فدای او میکنم؛ و اگر بگوید که جان را بده، جانم را به راحتی میدهم.
هوش مصنوعی: چشمانت را باز کن و با دقت نگاه کن، تا ببینی چگونه کاروانی از حقیقت در مسیر اتحاد در حال حرکت است.
هوش مصنوعی: میگویند عشق را باید پنهان نگهداری، اما چگونه میتوانم چیزی را که از عالم غیب میدانم، مخفی کنم؟
هوش مصنوعی: از قاسمی چه میپرسی؟ او انسانی رنجکشیده و بینوای است که هر جا که باشد، چهرهای در برابر کسی دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گفتم مگر که ما را؛در دل به جای جانی
نه نه خطاست جانا جانی و زندگانی
یار گشاده زلفی دلبند شوخ چشمی
معشوق خوبروئی؛ دلدار خوش زبانی
برده سبق فراقت؛ از رنج بی نهایت
[...]
بختی نه بس مساعد یاری چنان که دانی
بس راحتی ندارم باری ز زندگانی
ای بخت نامساعد باری تو خود چه چیزی
وی یار ناموافق آخر تو با که مانی
جانی خراب کردم در آرزوی رویت
[...]
کردی نخست با ما عهدی چنان که دانی
ماند بدان که بر سر آن عهد خود نمانی
راندی به گوش اول صد فصل دلفریبم
و امروز در دو چشمم جز جوی خون نرانی
آن لابههای گرمت ز اول بسوخت جانم
[...]
ای باد روح پرور زنهار اگر توانی
امشب لطافتی کن آنجا گذر که دانی
در شو چو مهربانی در تیرگی زمانی
یابی مگر نشانی زان آب زندگانی
ره ره گذر بکویش دم دم نگر برویش
[...]
ای جان جان جانم تو جان جان جانی
بیرون ز جان جان چیست آنی و بیش از آنی
پی میبرد به چیزی جانم ولی نه چیزی
تو آنی و نه آنی یا جانی و نه جانی
بس کز همه جهانت جستم به قدر طاقت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.