گنجور

 
قاسم انوار

تو محیطی و دیگران همه جو

همه را روبتست، از همه رو

تا سر مویی از تو برجایست

نبری ره بدوست، یکسر مو

با همه همدمی و هم نفسی

همه جویان که : دوست کو، کو، کو؟

جمله در جمله است فی الجمله

همه را گر بجویی، از همه جو

نیل مقصود در فنا آمد

سر بنه، جان بنه، بهانه مجو

گر تو غواص بحر تحقیقی

در بدریا طلب،مجو از جو

گر تو بیمار عشق جانانی

قاسمی، « لاطبیب الا هو »

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

چون نهاد او پهند را نیکو

قید شد در پهند او آهو

عنصری

مرد ملاح تیز اندک رو

راند بر باد کشتی اندر ژو

وطواط

شمس دین ، ای ترا بهر نفسی

در جان کهن سعادت نو

ای زبانها بمدحت تو روان

وی روانها بطاعت تو گرو

بر گذشته موافق تو زچرخ

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه