گنجور

 
قاسم انوار

همه بودند که گفتند بپیدا و نهان

که: بپیدا و نهان غیر خدا هیچ مدان

این که گفتیم و شنیدیم مسلم داریم

سخنی بود که گفتند هم از عین عیان

یار گفتست: منم خسرو خوبان جهان

نیک گفتست، ببینید، زهی لطف بیان

جان من بنده عشقست که «لاتسأل » ازو

جان چه باشد؟ بچه ارزد بر آن جان جهان؟

جان اگر می طلبد بنده فرمان ویم

جان ببازیم، بیاییم برش جامه دران

دوش می گفت دل من: بیقین اوست همه

فرق بسیار شد از هیچ مدان تا همه دان

قاسمی را ز غم عشق برون آوردی

بنده رای توام، هرچه که باشد فرمان

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
فرخی سیستانی

نتوان کردازین بیش صبوری نتوان

کار از آن شد که توان داشتن این راز نهان

با چنین حال زمن صبرو نهان کردن راز

همچنان باشد کز ریگ روان آب روان

تو ندانی که مراکارد گذشته ست ز گوشت

[...]

مشاهدهٔ ۶ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ازرقی هروی

دوش تا روز فراخ آن صنم تنگ دهان

رخ چون لاله همی داشت ز می لاله ستان

رخ او لاله ستان بود و سر زلفک او

زنگیان داشت ستان خفته بر آن لاله ستان

گاه پیوسته همی گفت غزلهای سبک

[...]

منوچهری

گذری گیر از آن پس به سوی لاله‌ستان

طوطیان بین همه منقار به پرخفته ستان

هریکی همچو یکی جام دروغالیه‌دان

بالش غالیه دانش را میلی به میان

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از منوچهری
قطران تبریزی

گل چو بشکفت زمین گشت پر از آب روان

بگل و آب روان تازه بود جان جهان

هرکجا چشم زنی هست زمین نرگس زار

هرکجا پای نهی هست زمین لاله ستان

سبزه را باد پر از عنبر کرده است کنار

[...]

امیر معزی

عید باکوکبهٔ خویش درآمد به جهان

وز جهان با سپه خویش برون شد رمضان

نوبت باده و چنگ طرب‌انگیز رسید

نوبت شربت و طبل سَحَر آمد به کران

کرد باید طرب آغاز که در نوبت عید

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه