گنجور

 
قاسم انوار

طالبانی که اسیرند درین حبس بدن

عیسی جان نشناسد ز گهواره تن

آینه گفت ترا: زشت و سیه رویی داشت

بر رخ خویش زن، ای دوست، بر آیینه مزن

چشم حق بین بجز از حضرت حق هیچ ندید

نه باول، نه بآخر، نه بسر، نی بعلن

نغمه بلبل سرمست بیان عشقست

چو از این درگذری حقبق زاغست و زغن

راه حق شیوه تحقیق و عیانست، ای دل

نتوان راه خدا رفت بتقلید و بظن

از قضا عشق تو ناگاه کمینی بگشاد

دل من برد بغارت، دل من، وا دل من!

قاسم از پیر مغان رطل گران می طلبد

اگر از باده نابست، گر از دردی دن

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
قطران تبریزی

تا بپوشید بلؤلؤی ثمین باغ سمن

از گل سرخ بیاقوت بیاراست چمن

همه کهسار عقیق است و همه دشت گهر

هر دو را گشته طراز از عدن و کان یمن

گل خندان شده در بستان چون روی صنم

[...]

سوزنی سمرقندی

حاجب بوم جوانمرد به سیم و زر و زن

گز ره حکم و تواضع به دهان و گردن

یک منی خورد همی سیکی و سیلی ده من

به بد خلق همه عمر به پیوست سخن

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سوزنی سمرقندی
انوری

سگ خشم و خر شهوت که زبون‌گیری نیست

تیز دندان‌تر از این هر دو در این خاک کهن

نفس من کو ملک مملکت شخص منست

هر دو را سخرهٔ خود کرده به تادیب سخن

ترک و تازیک شما جمله سگانند و خران

[...]

سید حسن غزنوی

آن به حق خواجه و مخدوم ولی نعمت من

آرزوی دل و اقبال حسین بن حسن

آن به حق خواجه و مخدوم ولی نعمت من

آرزوی دل و اقبال حسین بن حسن

آن به حق خواجه و مخدوم ولی نعمت من

[...]

مولانا

جان حیوان که ندیده است به جز کاه و عطن

شد ز تبدیل خدا لایق گلزار فطن

نوبهاری است خدا را جز از این فصل بهار

که در او مرده نماند وثنی و نه وثن

ز نسیمش شود آن جغد به از باز سپید

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه