گنجور

 
قاسم انوار

به صلاح آمد از اوصاف خدای ذوالمن

نفس اماره آواره بیچاره من

دیده کز نور یقین روشن و صافی گردد

غیر حق هیچ نبیند، نه به سِر‌ّ‌، نی به علن

نفَسی مست خدا باش و برون آی از خود

تا میسر شود این جا دم توحید زدن

دل و جان را به خدای دل و جان باید داد

تا به کی همچو زنان بر دل و جان لرزیدن؟

حق یقین است و خیالات جهان جمله گمان

نتوان نور یقین را به گمان پوشیدن

هرچه در ساغر ما ریخت از آن نوشیدیم

اگر از باده صاف است وگر از دردی دَن

هر که در دایره عشق تو آمد به نیاز

واجبش گشت چو پرگار به سر گردیدن

بس محال است درین راه خطرناک، ای دل

عشق ورزیدن و از بیم بلا ترسیدن

سال‌ها قاسم بیچاره ز هجران بگریست

نوبت وصل شد و تا به ابد خندیدن

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
قطران تبریزی

تا بپوشید بلؤلؤی ثمین باغ سمن

از گل سرخ بیاقوت بیاراست چمن

همه کهسار عقیق است و همه دشت گهر

هر دو را گشته طراز از عدن و کان یمن

گل خندان شده در بستان چون روی صنم

[...]

سوزنی سمرقندی

حاجب بوم جوانمرد به سیم و زر و زن

گز ره حکم و تواضع به دهان و گردن

یک منی خورد همی سیکی و سیلی ده من

به بد خلق همه عمر به پیوست سخن

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سوزنی سمرقندی
انوری

سگ خشم و خر شهوت که زبون‌گیری نیست

تیز دندان‌تر از این هر دو در این خاک کهن

نفس من کو ملک مملکت شخص منست

هر دو را سخرهٔ خود کرده به تادیب سخن

ترک و تازیک شما جمله سگانند و خران

[...]

سید حسن غزنوی

آن به حق خواجه و مخدوم ولی نعمت من

آرزوی دل و اقبال حسین بن حسن

آن به حق خواجه و مخدوم ولی نعمت من

آرزوی دل و اقبال حسین بن حسن

آن به حق خواجه و مخدوم ولی نعمت من

[...]

مولانا

جان حیوان که ندیده است به جز کاه و عطن

شد ز تبدیل خدا لایق گلزار فطن

نوبهاری است خدا را جز از این فصل بهار

که در او مرده نماند وثنی و نه وثن

ز نسیمش شود آن جغد به از باز سپید

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه