گنجور

 
قاسم انوار

لب عالم منم،چه لب؟لب لب

منکر این سخن مباش، «فتب »

عقل و جانم ربود و حیران ساخت

این بود شاق عشق ونشائه حب

گر به جائی رسیده ای،ای دل

سخن از ماه گو، چه جای شهب؟

گر ترا آه آتشین باشد

در دمی حاصلست رفع حجب

ذات او در احاطه ای چون نیست

در گذر از نشان، مگو ز نصب

چون یقین شد که از یقین دوری

در طریق یقین درآ، «فاطلب »

قاسمی، وارهان به دولت عشق

یوسف جان ازین غیابه جب

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
کسایی

چون سر من سپید دید بتم

گفت تشبیه شیب و سخت عجب

گفت : موی سپید و روی سیاه

همچو روز است در میانهٔ شب !

فرخی سیستانی

باغ دیبا رخ پرند سلب

لعبگر گشت و لعبهایش عجب

گه دهد آب را زگل خلعت

گاهی از آب لاله را مرکب

گه بهشتی شود پر از حورا

[...]

عسجدی

با سرشگ سخای او کس را

ننماید بزرگ رود فرب

یاد کرد از لطیف طبعش بحر

گشت پر در و عنبر اشهب

باگران حلمش آشنا شد کوه

[...]

خواجه عبدالله انصاری

لک منی علی البعادنصیب

لم ینله علی الدنوحبیب

فعلی الطرف من سواک حجاب

و علی القلب من هواک رقیب

و فی ناظری هواک و قلبی

[...]

ابوعلی عثمانی

وَ اَمْطَرَ اَلْکَاسَ ماءّ مِنْاَبَارِقِها

فانبَتَ الدُرَّ فی اَرْضٍ مِنَ الذَّهَبِ

وسَبَّحَ الْقَوْمُ لَمَّا اَنْرَأَوْا عَجَباً

نوراً مِنَ اَلْماءِ فی نارٍ مِنَ العِنَبِ

سُلافَةٌ وَرِثَتْها عادُ عَنْاِرَمٍ

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه