بیا، بیا، که مرا با تو نسبت جا نیست
بیا، بیا، که مرا با تو راز پنهانیست
بحق آن نفسی کز تو زنده شد دل من
که هر دمی که زدم بی تو صید پشیمانیست
بدور حسن تو ایمان بکفر نزدیکست
ز کفر زلف تو یک موی تا مسلمانیست
بیاد دوست دلت گر نه مست و مسرورست
دلش مگوی، که دل نیست خیبر ثانیست
میان گلشن وصلش ز شام تا سحر
نفیر بانگ «اناالحق » صفیر سبحانیست
ز غایبان بگریز و بحاضران پیوند
که جان اهل سعادت بصفوت ارزانیست
عجب مدار که قاسم سخن ز صورت گفت
میان جلوه صورت جمال روحانیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در مورد عشق و علاقه عمیق شاعر به معشوق است. شاعر از حس تنهایی و بیکسی خود در غیاب معشوق صحبت میکند و بیان میکند که هر لحظه بدون او، تکرار پشیمانی است. او همچنین به زیبایی معشوق اشاره میکند و میگوید که ایمان و کفر در نزدیکی او معنای دیگری پیدا میکند. همچنین نسبت به دوستی و شادی قلبی تأکید دارد و میگوید که شناخت واقعی از معشوق تنها در سایه ارتباط نزدیک با او به دست میآید. در نهایت شاعر به تفاوت میان ظاهر و باطن اشاره میکند و میگوید جمال مادی تنها یک جلوه است و حقیقت در روح و باطن عشق نهفته است.
هوش مصنوعی: بیا و به من بپیوند، چرا که بین ما رابطهای عمیق وجود دارد. بیا و بیایید، زیرا در دل من برای تو اسراری نهفته است.
هوش مصنوعی: به حق آن نفس، که به خاطر تو زندگی بخش دل من شده است، هر لحظه که بدون تو نفس میزنم، گرفتار پشیمانیام.
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی تو باعث شده که ایمان و کفر به هم نزدیک شوند، زیرا حتی یک تار موی زلف تو میتواند ایمان یک مسلمان را تحت تأثیر قرار دهد.
هوش مصنوعی: اگر دلت برای دوستت تنگ است و حالتی شاد و سرمست نداری، بهتر است چیزی نگویی؛ زیرا دل تو مانند دلی بیخبر از سختیها و مشکلات نیست.
هوش مصنوعی: در گلستان وصال او، از شب تا صبح صدای «من حقیقت هستم» و نغمههای روحانی به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: از دوری و غیبت بپرهیز و با کسانی که حاضرند ارتباط برقرار کن، زیرا روح افراد خوشبخت و سعادتمند به پاکی و صفای آنها نیازمند است.
هوش مصنوعی: این تعجب نکن که قاسم، از ظواهر سخن میگوید؛ زیرا در حقیقت آنچه او بیان میکند، جلوهای از جمال روحانی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز مردمان مشمر خویش را به هیات و شکل
که مردمی نه همین هیکل هیولا نیست
به حسن ظاهر و باطن مسلمت نکنند
که این دو هم ز صفتهای روح حیوانیست
وگر تو گویی نطقست مر مرا گویم
[...]
بزرگوارا دانی که نه ز تقصیرست
اگر دعا گو بر درگه تو پیدا نیست
ز روی ظاهر و صورت رهی گر آنجا نیست
رواست؛ زانکه بصورت رهی گرانجا نیست
تو را چو در همه عالم به حسن یکتانیست
ازان به حال منت هیچگونه پروا نیست
تو را به ماه درخشنده نسبتی نکنم
که ماه را رخ گلگون و چشم شهلا نیست
غریب نیست که روی تورشک خورشید است
[...]
شهی که پاس رعیت نگاه میدارد
حلال باد خراجش که مزد چوپانیست
وگر نه راعی خلق است زهرمارش باد
که هر چه میخورد او جزیت مسلمانیست
بحسن روی تو خورشید عالم آرانیست
بلطف رسته دندان تو ثریا نیست
توئی چو سرو ولی سرو ماهرخ نبود
توئی چو ماه ولی ماه سرو بالا نیست
ز جان غلام قد همچو سرو آزادت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.