میان مجلس رندان حدیث فردا نیست
بیار باده، که حال زمانه پیدا نیست
مگر بمجلس ما محتسب نیاز آرد
که ناز را نخرند از کسی که زیبا نیست
دگر ز عقل حکایت بعاشقان منویس
برات عقل بدیوان عشق مجرا نیست
بیار باده، که بنیاد عمر بر بادست
بدرد درد بسازیم، اگر مصفا نیست
نگاهدار ادب در طریق عشق و مترس
اگرچه دوست غیورست، بی محابا نیست
اسیر لذت تن مانده ای وگرنه ترا
چه عیشهاست که در ملک جان مهیا نیست؟
ز طعن مردم بیگانه، قاسمی، چه خبر؟
ترا که از غم جانان بخویش پروا نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان حال و هوای عاشقان و طعم زندگی میپردازد. شاعر به ناکامیهای زمانه اشاره میکند و میگوید که در این مجالس، صحبت از آینده وجود ندارد. او از دوستانش میخواهد که شراب بیاورند، زیرا زندگی بیمعناست. در مورد عشق و عقل نیز میگوید که عقل نمیتواند عشق را درک کند و باید از آن چشم پوشید. همچنین او تأکید میکند که در عشق باید با احتیاط رفتار کرد، زیرا باوجود دوست غیور، عشق باید بیمحابا باشد. نهایتاً، شاعر به درد و رنج عشق اشاره میکند و میگوید که نگرانی از قضاوت دیگران بیفایده است و باید به دل خود گوش داد.
هوش مصنوعی: در جمع دوستان و شاعران، هیچ سخنی از آینده نیست. بیا و شراب بیاور، چون اوضاع و احوال این دنیا مشخص نیست.
هوش مصنوعی: مگر در مجلس ما کسی نیاز داشته باشد که دیگران زیبایی را از کسی که خود زیبا نیست، نخرند و به او بها ندهند.
هوش مصنوعی: عشق و عقل دو مسیر متفاوت هستند و عشق برای خود قانونی جداگانه دارد. بنابراین، برای عاشقان نباید به عقل و منطق استناد کرد.
هوش مصنوعی: بیا شراب بیاور، چون عمر ما در حال گذر است. بیایید دردهایمان را تحمل کنیم، حتی اگر شراب خالص و پاک نباشد.
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، باید به آداب و احترام توجه داشته باشی و نترس، هرچند که دوست تو ممکن است غیرتی باشد، اما او بیحساب و کتاب عمل نمیکند.
هوش مصنوعی: تو درگیر لذتهای دنیوی هستی، در حالی که اگر آزاد بودی، چه شادیها و لذتهای عمیقتری در عالم روح وجود دارد که نمیتوانی تجربه کنی.
هوش مصنوعی: از انتقادهای بیگانگان چه خبری داری؟ تو که از غم و اندوه معشوق خود، هیچ نگرانی نداری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز مردمان مشمر خویش را به هیات و شکل
که مردمی نه همین هیکل هیولا نیست
به حسن ظاهر و باطن مسلمت نکنند
که این دو هم ز صفتهای روح حیوانیست
وگر تو گویی نطقست مر مرا گویم
[...]
بزرگوارا دانی که نه ز تقصیرست
اگر دعا گو بر درگه تو پیدا نیست
ز روی ظاهر و صورت رهی گر آنجا نیست
رواست؛ زانکه بصورت رهی گرانجا نیست
تو را چو در همه عالم به حسن یکتانیست
ازان به حال منت هیچگونه پروا نیست
تو را به ماه درخشنده نسبتی نکنم
که ماه را رخ گلگون و چشم شهلا نیست
غریب نیست که روی تورشک خورشید است
[...]
شهی که پاس رعیت نگاه میدارد
حلال باد خراجش که مزد چوپانیست
وگر نه راعی خلق است زهرمارش باد
که هر چه میخورد او جزیت مسلمانیست
بحسن روی تو خورشید عالم آرانیست
بلطف رسته دندان تو ثریا نیست
توئی چو سرو ولی سرو ماهرخ نبود
توئی چو ماه ولی ماه سرو بالا نیست
ز جان غلام قد همچو سرو آزادت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.