فارغی ای جیب اطلس کز برت کیف عبیر
ناکه انگیز دغباری چون زمیدان گرد کرد
ار خشم رخت زنان میبرد در تالان مغل
و ز سر غیرت نظر در بقچه اش میکرد کرد
هر توانگر کوشکم بگزید بر سنجاب دی
چون بمرد آن پنبه دزد پاچه در نامرد مرد
جبه از پنبه و صوف و سقرلاط و برک
هر که دارد در زمستان جان ز دست برد
دل زرخت زخم خورده داشت خود دردی کهن
در لباسم باز روغن ریخت با آن درد درد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر توصیف شرایط سخت و دردناک یک فرد است که با مشکلات زندگی و تبعات آن دست و پنجه نرم میکند. شاعر به تصاویری چون جیب، کیسه و پوششهای نامناسب اشاره میکند که نشاندهنده فقر و سختیهای مالی است. او از وضعیت ناهنجار مردم، احساساتی چون خشم و غیرت سخن میگوید و به ناتوانیهایی که در نتیجه این شرایط به وجود آمده، تاکید دارد. در نهایت، زخمهای روحی و جسمی شخصیت اصلی شعر، و همچنین شباهت آن با درد سرما را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: ای جیبِ اطلس، درخشان و زیبا، که از درون تو عطر دلانگیزی به مشام میرسد و به گونهای چون گرد و غبار دشتها، در فضا پخش میشود.
هوش مصنوعی: اگر زیبایی چهرهات باعث خشم دیگران شود و در این میان، در مکانی مانند میدان جنگ یا در وسط درگیریها قرار بگیری، از سر غیرت به آنچه که در اختیار داری نگاه خواهی کرد.
هوش مصنوعی: هر ثروتمندی که به دنبال قدرت و جاه و جلال برود، در نهایت مثل سنجاب در درخت زندگی میکند و وقتی زمانش به پایان برسد، در حقیقت چیزی جز دزدی از نعمتهای دیگران به جا نخواهد گذاشت.
هوش مصنوعی: آنکه در زمستان به دنبال آرامش و راحتی است، باید از چیزهای نرم و لطیف مانند پنبه و پشم استفاده کند تا جانش در خطر نیفتد.
هوش مصنوعی: دل زخمخوردهام در لباسم، دردی قدیمی وجود دارد که با ریختن روغن بر روی این درد، باز هم احساس پریشانی میکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همتی دارد که جز فرق ستاره نسپرد
هیبتش حایل چنان کاندر جهان همت خورد
هر چه ماهی باشد اندر قعر دریا خون شود
گر سموم هیبتش بر قعر دریا بگذرد
وربه دی مه باد جودش بگذرد بر کوه ودشت
[...]
تا چمن را آسمان با سیب و آبی جفت کرد
بوستان را روزگار از لاله و گل کرد فرد
شاخ چون مینا میان باغ شد چون کهربا
آب چون صندل میان جوی شد چون لاجورد
شب فزود و کاست روز و به نگون و سیب زرد
[...]
اقتدا بر عاشقان کن گر دلیلت هست درد
ور نداری درد گرد مذهب رندان مگرد
ناشده بی عقل و جان و دل درین ره کی شوی
محرم درگاه عشقی با بت و زنار گرد
هر که شد مشتاق او یکبارگی آواره شد
[...]
ای برادر نسل آدم را خدی از روی لطف
نامها دادست پیش ازتر و خشک و گرم و سرد
هر کسی را کنیت و نام و لقب در خورد اوست
پس در آوردستشان اندر جهان خواب و خورد
حاسدا مودود شاه ناصرالدین را لقب
[...]
طرفه میدارند یاران صبر من بر داغ و درد
داغ و دردی کز تو باشد خوشترست از باغ ورد
دوستانت را که داغ مهربانی دل بسوخت
گر به دوزخ بگذرانی آتشی بینند سرد
حاکمی گر عدل خواهی کرد با ما یا ستم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.