فاش میگویم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
در جواب آن
داد تشریف بهار و دل ازان شد شادم
که دگر کرد زحمالی رخت آزادم
چند اندر دکه آش پزان بنشینم
من که در خان اتابک ببهشت آبادم
شکر آن خالق پاکی که زتشریف قماط
تن بپوشید هماندم که زمادر زادم
که مرا نیست بدوران چوحنین و چکمه
بمتال یقه زانرو بقفا افتادم
گوئیا عهد ازل عقده دستار منست
که ازان روزکه شد بسته دگر نگشادم
نیست جزدال مجرح بضمیرم نقشی
چکنم حرف دگر یاد نداد استادم
نرمدستی زنو امسال گرفتم در بر
کهنه ابیاری پارینه برفت از یادم
زین همه جامه معنی که خدا داد بمن
صندلی و قتلی پیش کسی ننهادم
هردم از البسه معنی رنگین قاری
جامه میرسد ازنو بمبار کبادم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس آزادی و شادابی شاعر از عشق و زندگی است. او به عشق خود افتخار میکند و احساس میکند که از تمام نگرانیها و قید و بندها آزاد است. شاعر به بهار و خوشی آن اشاره میکند و بیان میکند که دیگر نمیخواهد در دکههای قیمتی و بیمحتوا بماند، بلکه در زیر سایه محبوبش آسوده و خوشحال است. او همچنین از وجود خالق پاک تشکر میکند که به او زندگی بخشیده و به او درک عمیقتری از معنی زندگی را داده است. شاعر به نوعی نارضایتی از قواعد اجتماعی و فشارهای روزمره اشاره میکند و احساس میکند که تنها در دنیای عشق و معانی عمیق زندگیاش به خوشی و آرامش میرسد.
هوش مصنوعی: با صراحت بیان میکنم و از این ابراز خوشحالم؛ من عاشق هستم و از هر دو جهان بینیازم و آزاد.
هوش مصنوعی: بهار آمده و دل من از شادی پر شده است، زیرا دیگر از زحمت و سختی رهایی یافتهام و آزاد شدهام.
هوش مصنوعی: چند بار در جایی که آش میپزند بنشینم، در حالی که من در خانهی اتابک در بهشت زندگی میکنم.
هوش مصنوعی: شکر از خالق نیکو که در لحظه تولد من، پوششی از بدن را بر من قرار داد.
هوش مصنوعی: من در دورانی زندگی نمیکنم که برای کسی اهمیت داشته باشد؛ مثل اینکه خودم را در لباسهای worn-out و ساییده شده همچون چکمهها بپوشانم، و به عقب بروم و از روزهای گذشتهام فاصله بگیرم.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که پیشاپیش سرنوشت من تعیین شده و رابطهای میان من و زندگیام وجود دارد که از روزی که این پیمان بسته شده، هیچگاه نتوانستهام آن را تغییر دهم یا رها کنم.
هوش مصنوعی: در دل من جز درد و غم چیزی نیست و نمیدانم چگونه میتوانم حرف دیگری بزنم، چون استاد برایم چیزی جز این یاد نداده است.
هوش مصنوعی: امسال یک ملحفه نرم و تازه به خودم پوشاندم، ولی یادم رفت که هنوز زیر آن ملحفه کهنهام را آبیاری کنم.
هوش مصنوعی: خداوند به من معانی عمیق و ارزشمندی عطا کرده است، اما هیچگاه این ارزشها را در برابر کسی قرار ندادم و آنها را نادیده نگرفتم.
هوش مصنوعی: هر لحظه از لباسها و رنگهای مختلف، معنای تازهای از قاری به من میرسد که من هم مانند او، در دلم با آگاهی تازهای در حال تحول هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا دلم بستدی ای ماه و ندادی دادم
کشتهٔ عشق شدم راز نهان بگشادم
سرد بردی دلم از عاشقی و جستن عشق
لاجرم زود شدم عاشق و گرم افتادم
پدر و مادر من بنده نبودند تو را
[...]
من از آن روز که در بند توام آزادم
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم
همه غمهای جهان هیچ اثر مینکند
در من از بس که به دیدار عزیزت شادم
خرم آن روز که جان میرود اندر طلبت
[...]
نرسیدهست به گوش تو مگر فریادم
ورنه هرگز ندهد دل که نیاری یادم
در همه شهر چو روی تو ندیدم رویی
که بر او فتنه شوی تا بستاند دادم
طاقت آمدنم نیست مگر خاک شوم
[...]
به فلک می رسد از فرقتِ تو فریادم
تا نگویی که من از بندِ غمت آزادم
بی تو بر رویِ همه خلقِ جهان بستم در
لیکن از دیده بسی خونِ جگر بگشادم
دل تو داری و هنوزم طمعِ وصلی هست
[...]
ای که رفتی و نرفتی نفسی از یادم
خاک پای تو چو گشتم چه دهی بر بادم؟
پس ازین پیش من از جور مکن یاد، که من
تا غلام تو شدم زین دگران آزادم
چند پرسی تو که: از عشق منت حاصل چیست؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.