گنجور

 
نظام قاری

فاش میگویم و از گفته خود دلشادم

بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم

در جواب آن

داد تشریف بهار و دل ازان شد شادم

که دگر کرد زحمالی رخت آزادم

چند اندر دکه آش پزان بنشینم

من که در خان اتابک ببهشت آبادم

شکر آن خالق پاکی که زتشریف قماط

تن بپوشید هماندم که زمادر زادم

که مرا نیست بدوران چوحنین و چکمه

بمتال یقه زانرو بقفا افتادم

گوئیا عهد ازل عقده دستار منست

که ازان روزکه شد بسته دگر نگشادم

نیست جزدال مجرح بضمیرم نقشی

چکنم حرف دگر یاد نداد استادم

نرمدستی زنو امسال گرفتم در بر

کهنه ابیاری پارینه برفت از یادم

زین همه جامه معنی که خدا داد بمن

صندلی و قتلی پیش کسی ننهادم

هردم از البسه معنی رنگین قاری

جامه می‌رسد ازنو بمبار کبادم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیر معزی

تا دلم بستدی ای ماه و ندادی دادم

کشتهٔ عشق شدم راز نهان بگشادم

سرد بردی دلم از عاشقی و جستن عشق

لاجرم زود شدم عاشق و گرم افتادم

پدر و مادر من بنده نبودند تو را

[...]

سعدی

من از آن روز که در بند توام آزادم

پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم

همه غم‌های جهان هیچ اثر می‌نکند

در من از بس که به دیدار عزیزت شادم

خرم آن روز که جان می‌رود اندر طلبت

[...]

همام تبریزی

نرسیده‌ست به گوش تو مگر فریادم

ورنه هرگز ندهد دل که نیاری یادم

در همه شهر چو روی تو ندیدم رویی

که بر او فتنه شوی تا بستاند دادم

طاقت آمدنم نیست مگر خاک شوم

[...]

حکیم نزاری

به فلک می رسد از فرقتِ تو فریادم

تا نگویی که من از بندِ غمت آزادم

بی تو بر رویِ همه خلقِ جهان بستم در

لیکن از دیده بسی خونِ جگر بگشادم

دل تو داری و هنوزم طمعِ وصلی هست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
اوحدی

ای که رفتی و نرفتی نفسی از یادم

خاک پای تو چو گشتم چه دهی بر بادم؟

پس ازین پیش من از جور مکن یاد، که من

تا غلام تو شدم زین دگران آزادم

چند پرسی تو که: از عشق منت حاصل چیست؟

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه