گنجور

 
غالب دهلوی

ترا گویند عاشق دشمنی آری چنین باشد

ز رشک غیر باید مرد گر مهر تو کین باشد

از آن سرمایه خوبی به وصلم کام دل جستن

بدان ماند که موری خرمنی را در کمین باشد

محبت هر چه با آن تیشه زن کرد از ستم نبود

چنین افتد چو عاشق سخت و شاهد نازنین باشد

به روزی کش شبی با مدعی باید به سر بردن

به من ضایع کند گر صد نگاه خشمگین باشد

نسوزد بر خودم دل گر بسوزد برق خرمن را

که دانم آنچه از من رفت حق خوشه چین باشد

به پیر خانقه در روضه یکجا خوش توان بودن

به شرط آن که از ما باده وز شیخ انگبین باشد

جفاهای ترا آخر وفایی هست پندارم

درین میخانه صاف می به جام واپسین باشد

بری از شحنه دل تا خون بریزی بی گناهی را

نترسی از خدا آیین بی باکی نه این باشد

چه رفت از زهره با هاروت خاکم در دهن بادا

تو مریم باشی و کار تو با روح الامین باشد

از آن گردی که در راهش نشیند بر رخم غالب

چه خیزد چون هم از من رخ هم از من آستین باشد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیر معزی

به هرکشورکه بخرامی فتوح تو چنین‌باشد

تورا از خلق و از خالق دعا و آفرین باشد

عطار

چه دانستم که این دریای بی پایان چنین باشد

بخارش آسمان گردد کف دریا زمین باشد

لب دریا همه کفر است و دریا جمله دین‌داری

ولیکن گوهر دریا ورای کفر و دین باشد

اگر آن گوهر و دریا به هم هر دو به دست آری

[...]

همام تبریزی

اگر بختم دهد باری که یارم همنشین باشد

زهی مقبل که من باشم زهی دولت که این باشد

نباید این چنین ماهی برون از هیچ خرگاهی

نظیرش گر همی‌خواهی مگر در حور عین باشد

میان ظلمت مویش به زیر پرتو رویش

[...]

سیف فرغانی

طبیب جان بود آن دل که او را درد دین باشد

برو جان مهربان گردد چو او با تن بکین باشد

تن بی کار تو خاکست بی آب روان ای جان

دل بیمار تو مرده است چون بی درد دین باشد

تن زنده دلان چون جان وطن برآسمان سازد

[...]

ناصر بخارایی

کسی کز عشق فانی شد، چنین باشد، چنین باشد

نشان موج از دریا، همین باشد، همین باشد

دلی کو جمله جان گردد، نه آن گردد، نه این گردد

چو سنگ لعل کان گردد، نگین باشد، نگین باشد

یقین اندر فنا باشد، گمان از هستی آن خیزد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه