ترا گویند عاشق دشمنی آری چنین باشد
ز رشک غیر باید مرد گر مهر تو کین باشد
از آن سرمایه خوبی به وصلم کام دل جستن
بدان ماند که موری خرمنی را در کمین باشد
محبت هر چه با آن تیشه زن کرد از ستم نبود
چنین افتد چو عاشق سخت و شاهد نازنین باشد
به روزی کش شبی با مدعی باید به سر بردن
به من ضایع کند گر صد نگاه خشمگین باشد
نسوزد بر خودم دل گر بسوزد برق خرمن را
که دانم آنچه از من رفت حق خوشه چین باشد
به پیر خانقه در روضه یکجا خوش توان بودن
به شرط آن که از ما باده وز شیخ انگبین باشد
جفاهای ترا آخر وفایی هست پندارم
درین میخانه صاف می به جام واپسین باشد
بری از شحنه دل تا خون بریزی بی گناهی را
نترسی از خدا آیین بی باکی نه این باشد
چه رفت از زهره با هاروت خاکم در دهن بادا
تو مریم باشی و کار تو با روح الامین باشد
از آن گردی که در راهش نشیند بر رخم غالب
چه خیزد چون هم از من رخ هم از من آستین باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف عشق و پیچیدگیهای آن میپردازد. شاعر به این نکته اشاره دارد که عشق واقعی حتی با وجود درد و دشمنیها وجود دارد و انسان باید بر رشک و حسد غلبه کند. او در مورد تلاشهای عاشق و سختیهایی که ممکن است بر سر راه او قرار گیرد صحبت میکند، و میگوید که عشق واقعی فراتر از ستم و آزار است. در انتهای شعر، شاعر به امید وفا در میان جفاها اشاره میکند و به این نکته تاکید دارد که عشق باید از دل خالص و با نیت نیک سرچشمه بگیرد.
هوش مصنوعی: میگویند عاشق دشمنی من از روی احساس حسادت به دیگران است، اما اگر عشق تو همراه با کینه باشد، باید از این عشق فارغ شوم و از آن دوری کنم.
هوش مصنوعی: کسی که به دنبال اجازۀ ارتباط و وصال است، مانند مورچهای است که در انتظار جمعآوری دانهها و ذخیره کردن آنها در لانهاش میباشد. این تلاش او برای رسیدن به چیزی بزرگ و ارزشمند است.
هوش مصنوعی: عشق هر چقدر که با مشکلات و سختیهایش انسان را تحت فشار قرار دهد، باز هم نتیجهاش این نیست که ستمی در کار بوده است، چرا که وقتی عاشق با اراده و مقاوم باشد و معشوق نیز زیبا و دلربا باشد، این آزمایش و چالشها به نوعی طبیعی و قابل قبول به نظر میرسند.
هوش مصنوعی: برخی شبها باید با کسی که مخالف ماست، سپری شود و اگر به او نگاههای خشمگین هم بیاندازیم، باز هم نمیتوانیم خود را از این تجربه رها کنیم.
هوش مصنوعی: اگر دل خودم بسوزد، ناراحت نخواهم شد، چون میدانم که آتش بر خرمن (مزرعه) میافتد و میفهمم که آنچه از من رفته، حق کسی است که زحمت کشیده و خوشهچینی کرده است.
هوش مصنوعی: به راحتی میتوان در کنار پیرمردی روحانی و در مکانی معنوی زندگی خوبی داشت، به شرطی که نوشیدنیام از خوشگوارهایی باشد که خودم انتخاب کردهام و نه آنچه او میسازد.
هوش مصنوعی: در اینجا به نظر میرسد که کسی به بدیها و ناملایمات دیگری اشاره میکند و بیان میکند که در نهایت این بدیها هم به نوعی میتواند منجر به وفا و صداقت شود. او همچنین به این نکته اشاره دارد که در این محیط دلپذیر و آرام، ممکن است در پایان یک تجربه خوب و دلپذیر به اوج خود برسد.
هوش مصنوعی: اگر دل را از ظلم و ستم خالی کنی، هیچ وقت از خدا نمیترسی که بیگناهی را به ناحق به قتل برسانی. شجاعت واقعی در این نیست.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از زهره (سیاره عشق و زیبایی) و هاروت (فرشتهای که در اساطیر به معلمی و فهمیدن رموز زندگی مشهور است) صحبت میکند. او به نوعی میگوید که آنچه از این دنیا رفته، به خاک تبدیل شده و امید دارد که تو مانند مریم (شخصیتی الهی و مقدس) باشی و کارهایی که انجام میدهی، به وحی و الهام از طرف روحالامین (فرشته وحی) مرتبط باشد. به نوعی، این بیان، تلاشی برای پیوند دادن زیبایی، علم و روح معنوی است.
هوش مصنوعی: از آن لباسی که بر تن من است و در مسیرم نشسته، چه چیزی به دست میآید، در حالی که هم چهرهام و هم آستینم از آن خودم است؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به هرکشورکه بخرامی فتوح تو چنینباشد
تورا از خلق و از خالق دعا و آفرین باشد
چه دانستم که این دریای بی پایان چنین باشد
بخارش آسمان گردد کف دریا زمین باشد
لب دریا همه کفر است و دریا جمله دینداری
ولیکن گوهر دریا ورای کفر و دین باشد
اگر آن گوهر و دریا به هم هر دو به دست آری
[...]
اگر بختم دهد باری که یارم همنشین باشد
زهی مقبل که من باشم زهی دولت که این باشد
نباید این چنین ماهی برون از هیچ خرگاهی
نظیرش گر همیخواهی مگر در حور عین باشد
میان ظلمت مویش به زیر پرتو رویش
[...]
طبیب جان بود آن دل که او را درد دین باشد
برو جان مهربان گردد چو او با تن بکین باشد
تن بی کار تو خاکست بی آب روان ای جان
دل بیمار تو مرده است چون بی درد دین باشد
تن زنده دلان چون جان وطن برآسمان سازد
[...]
کسی کز عشق فانی شد، چنین باشد، چنین باشد
نشان موج از دریا، همین باشد، همین باشد
دلی کو جمله جان گردد، نه آن گردد، نه این گردد
چو سنگ لعل کان گردد، نگین باشد، نگین باشد
یقین اندر فنا باشد، گمان از هستی آن خیزد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.