گنجور

 
غالب دهلوی

از رشک کرد آنچه به من روزگار کرد

در خستگی نشاط مرا دید خوار کرد

در دل همی ز بینش من کینه داشت چرخ

چون دید کان نماند نهان آشکار کرد

بد کرد چون سپهر به من گرچه من بدم

باید بدین حساب ز نیکان شمار کرد

لنگر گسست صرصر و کشتی شکست موج

دانا خورد دریغ که نادان چه کار کرد

از بس که در کشاکشم از کار رفت دست

بند مرا گسستن بند استوار کرد

عمری به تیرگی به سر آورده ام که مرگ

شادم به روشنایی شمع مزار کرد

تا می به رغم من فتد از دست من خاک

افراط ذوق دست مرا رعشه دار کرد

کوته نظر حکیم که گفتی هر آینه

نتوان فزون ز حوصله جبر اختیار کرد

نومیدی از تو کفر و تو راضی نه ای به کفر

نومیدیم دگر به تو امیدوار کرد

غالب که چرخ را به نوا داشت در سماع

امشب غزل سرود و مرا بی قرار کرد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
فرخی سیستانی

از بس شمار بوسه که دوش آن نگار کرد

با روزگار کار من اندر شمار کرد

دیدم شمار و بوسه ندیدم همی به چشم

بی می مرا از آنچه ندیدم خمار کرد

گفتم که بوسه دادی لختی نگار من

[...]

خاقانی

بانوی تاجدار مرا طوقدار کرد

طوق مرا چو تاج فلک آشکار کرد

چون پیر روزه دار برم سجده، کو مرا

چون طفل شیر خوار عرب طوقدارکرد

تا لاجرم زبان من از چاشنی شکر

[...]

سید حسن غزنوی

ای آنکه روزگار ترا اختیار کرد

وز اختیار او همه خلق افتخار کرد

سرسبز شد بزرگی چون سرو تا خدای

دست ترا گشاده چو دست چنار کرد

آنی که باره عزم تو از گرد باد ساخت

[...]

ظهیر فاریابی

ایزد چو کارگاه فلک را نگار کرد

از کاینات ذات تو را اختیار کرد

نی نی هنوز کاف کن از نون خبر نداشت

کایزد رسوم دولت تو آشکار کرد

اول تو را یگانه و بی مثل آفرید

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

بر هر زمین که مردم چشمم گذار کرد

آنرا ز آرزوی رخت لاله زار کرد

از اشک من بضاعت یا قوت و لعل برد

هر صبح دم که قافلۀ شام بار کرد

چشمم چو زنده دید مرا در فراق تو

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه