من آن نیم که دگر می توان فریفت مرا
فریبمش که مگر می توان فریفت مرا
به حرف ذوق نگه می توان ربود مرا
به وهم تاب کمر می توان فریفت مرا
ز ذکر مل به گمان می توان فگند مرا
ز شاخ گل به ثمر می توان فریفت مرا
ز درددل که به افسانه در میان آید
به نیم جنبش سر می توان فریفت مرا
ز سوز دل که به واگویه بر زبان گذرد
به یک دو حرف حذر می توان فریفت مرا
من و فریفتگی هرگز، آن محال اندیش
چرا فریفت، اگر می توان فریفت مرا
خدنگ جز به گرایش گشاد نپذیرد
ازو به زخم جگر می توان فریفت مرا
ز باز نامدن نامه بر خوشم که هنوز
به آرزوی خبر می توان فریفت مرا
شب فراق ندارد سحر ولی یک چند
به گفتگوی سحر می توان فریفت مرا
نشان دوست ندانم جز این که پرده در است
ز در به روزن در می توان فریفت مرا
گرسنه چشم اثر نیستم که در ره دید
به کیمیای نظر می توان فریفت مرا
سرشت من بود این ور نه، آن نیم، غالب
که از وفا به اثر می توان فریفت مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.