داد از سپهر غدّار آه از جهان فانی
کان حاسدیست مکار وین دشمنیست جانی
آن دزد مردم آزار در زیّ اهل بازار
این گرک آدمیخوار در کسوت شبانی
هریک چو مار قتال زیبا و خوش خط و خال
ما بیخبر ازین حال وز حیلت نهانی
آن هردو مار خفته ما نرم نرم رفته
سرشان بهبرگرفته از روی مهربانی
ما بیخبرکه ناگاه نیشی زنند جانکاه
کان لحظه طاقت آه نبود ز ناتوانی
ز انسان که یکدومه پیش آن هر دو خصم بد کیش
کردند سینها ریش از نیش ناگهانی
صیت بلا فکندند در ری وبا فکندند
سروی ز پا فکندند چون سرو بوستانی
کشتند کامران را شهزادهٔ جوان را
کز داغ او جهان را مرگیست جاودانی
چشم آهوی رمیده رخ میوهٔ رسیده
خط سنبل دمیده لب آب زندگانی
دل گوهر شهامت کف لجهٔ کرامت
فد معنی قیامت رخ صورت معانی
خط یک سفینه عنبر لب یک خزینهگوهر
تن رحمت مصوٌر رخ کوکب یمانی
خاقان ز فرط جودش کامی لقب نمودش
کاو رنگ و مهد بودش در عهد کامرانی
او رفتو مهد و اورنگ از غمنشسته دلتنگ
رخساره کرده گلرنگ از اشک ارغوانی
چون در غمش ز هر تن برخاست شور و شیون
چون وقت کوچ کردن غوغای کاروانی
قاآنی از هلاکش شد سینه چاک چاکش
گفتا برم به خاکش تاریخی ارمغانی
زان پس که خون دل خورد این مصرع ارمغان برد
شهزاده کامران مرد نومید در جوانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به lament و اندوه ناشی از دوری و جدایی از انسانهای عزیز و معصوم میپردازد. او از سپهر و دنیای فانی که پر از حاسدان و دشمنان ناپاک است، شکایت میکند. این دشمنان مانند مار هستند که به زیبایی پنهان شدهاند و ناگهان ضربه میزنند. شاعر به کشتن یک شهزاده جوان اشاره میکند که مرگ او باعث ایجاد غمی عمیق در جهان شده است. احساسات درد و اندوه در پس این مرگ، به شکل شیون و ناله در جامعه بروز میکند. در نهایت، شاعر به خون دل خود اشاره میکند که از این فاجعه برمیخیزد و به یاد شهزاده کامران ناله میکند. این شعر در واقع نماد غم، دلتنگی و شوق به زندگی و برقراری عدالت است.
هوش مصنوعی: آه از آسمان خائن و از دنیای فانی، که رقیب و حسود، مکار و فریبکار است و این دنیا دشمنی است که جان را میگیرد.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف فردی میپردازد که به ظاهر ظاهری نیکو و متواضع دارد، اما در واقعیت رفتارهای ناپسند و مضر از خود نشان میدهد. آن شخص به عنوان یک چوپان به نظر میرسد، اما در باطن همچون یک شکارچی است که به مردم آسیب میزند و از اعتماد دیگران سوءاستفاده میکند. این تناقض در ظاهر و باطن او نشاندهنده فریبندگی و نیرنگ وی است.
هوش مصنوعی: هر یک از ما به مانند ماری زیبا و با نقش و نگار جذاب است، اما از وضعیت و درد درونی خود و همچنین از نیرنگهای پنهان بیخبر هستیم.
هوش مصنوعی: دو مار خوابیده به آرامی حرکت کرده و سرهایشان را به دلیل محبت و مهربانی بالا آوردند.
هوش مصنوعی: ما بیخبر از این هستیم که ناگهان ممکن است زخم عمیقی بر ما وارد شود، زیرا در آن لحظه هیچگونه تحملی برای تحمل درد و رنج نداریم.
هوش مصنوعی: انسانی که با دشمنان بدکیش رو به رو شده، ناگهان آسیب میبیند و دچار درد و رنج میگردد.
هوش مصنوعی: در شهر ری اسم و جایی از او بهوجود آوردند و بیماری و آفت را در آنجا پراکندند. مانند سرو بلندی که از پای خود به پایین افتاد، با عظمتی چون سروهای باغ.
هوش مصنوعی: کامران، شهزادهٔ جوان، را کشتند و از داغ او، مرگ همیشگی به جهان آمده است.
هوش مصنوعی: چشمهای زیبا و درخشان مانند آهویی که به تازگی از خطر فرار کرده، جلوهای مانند میوهای رسیده دارند. خط سنبل هم به آن زیبایی افزوده و این زیبایی در کنار آب زنده و جاری زندگی را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: دل مانند یک گوهر باارزش است که در میان دریای بزرگواری و شرافت قرار دارد. در حقیقت، مفهوم قیامت، به زیبایی و عمق معانی در چهره انسانها نمایان میشود.
هوش مصنوعی: در این شعر به زیبایی و ارزشمند بودن ظواهر و لایههای مختلفی از وجود انسانی پرداخته شده است. شاعر با استفاده از تمثیلهای زیبا، به بخشی از وجود انسان که درخشان و ارزشمند است، اشاره میکند. در این تصویرسازی، شباهتی بین زیبایی طبیعی و انسانی دیده میشود که به زیباییهایی که در دنیای بیرونی وجود دارد، مرتبط است. وجود انسان به مانند یک گنجینهی ارزشمند توصیف میشود که در دل خود زیباییها و ویژگیهای متمایز دارد.
هوش مصنوعی: سلطان بهدلیل generosity بیپایانش، به کسی که در دوران شادی و موفقیتش وجود داشت، لقبی بخشید که نشاندهندهٔ زیبایی و خوشبختی او بود.
هوش مصنوعی: او رفت و در دلش غم نشسته و چهرهاش رنگ پریده شده است، بهطوری که اشکهایش مانند ارغوانیهاست.
هوش مصنوعی: زمانی که در غم او، از هر طرف شکایت و نالهای برپا شد، مانند زمانی که در هنگام خروج و کوچ یک کاروان، غوغایی به پا میشود.
هوش مصنوعی: قاآنی از درد و مشکلش به شدت آزار میبیند و به این فکر میکند که به سرزمین جدیدی برود تا از غم و اندوهش کاسته شود.
هوش مصنوعی: پس از آنکه این شخص به خاطر درد و رنجی که کشید، به نوعی فرارسیدن سرنوشت را به همراه آورد، شاهزادهای به نام کامران در اوج جوانی و بیامیدی زندگیاش را از دست داد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گفتم مگر که ما را؛در دل به جای جانی
نه نه خطاست جانا جانی و زندگانی
یار گشاده زلفی دلبند شوخ چشمی
معشوق خوبروئی؛ دلدار خوش زبانی
برده سبق فراقت؛ از رنج بی نهایت
[...]
بختی نه بس مساعد یاری چنان که دانی
بس راحتی ندارم باری ز زندگانی
ای بخت نامساعد باری تو خود چه چیزی
وی یار ناموافق آخر تو با که مانی
جانی خراب کردم در آرزوی رویت
[...]
کردی نخست با ما عهدی چنان که دانی
ماند بدان که بر سر آن عهد خود نمانی
راندی به گوش اول صد فصل دلفریبم
و امروز در دو چشمم جز جوی خون نرانی
آن لابههای گرمت ز اول بسوخت جانم
[...]
ای باد روح پرور زنهار اگر توانی
امشب لطافتی کن آنجا گذر که دانی
در شو چو مهربانی در تیرگی زمانی
یابی مگر نشانی زان آب زندگانی
ره ره گذر بکویش دم دم نگر برویش
[...]
ای جان جان جانم تو جان جان جانی
بیرون ز جان جان چیست آنی و بیش از آنی
پی میبرد به چیزی جانم ولی نه چیزی
تو آنی و نه آنی یا جانی و نه جانی
بس کز همه جهانت جستم به قدر طاقت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.