دی من و محمود در وثاق نشستیم
لب بگشادیم و در به روی ببستیم
گفتم برخاست باید از سر عالم
گفت بلی تا به مهر دوست نشستیم
گفتمش ایثار راه میر چه باید
گفت دل و جان نهاده بر کف دستیم
گفتم شیر از کمند میر نجسته است
گفت که ما نیز از آن کمند نجستیم
گفتم ما را نموده حزمش هشیار
گفت ولیکن ز جام عشقش مستیم
گفتم ما را بلند ساخته جاهش
گفت ولیکن به خاک راهش پستیم
گفتم قرینست تا که مادح اویم
گفت مفرمای بودهایم که هستیم
گفتم ازین بیشتر دلم را مشکن
گفت مگر عهد میر بد که شکستیم
گفتم او خواجهٔ فقیر پرستست
گفت که ما بندهٔ امیر پرستیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: دی من و محمود در کنار هم نشسته بودیم و درباره عشق و دوست داشتن صحبت میکردیم. من گفتم باید از دنیای مادّی جدا شویم و به عشق بپردازیم. محمود پاسخ داد که ما آمادهایم و جان و دلمان را فدای عشق کردهایم. من اشاره به قدرت و دلبستگیهای دنیوی کردم و او تأکید کرد که همچنان به عشق پایبندیم. من گفتم که شرایط ما را محتاط و دوراز عشق کرده، اما او گفت که ما هنوز از عشق مست هستیم. به رابطهامان اشاره کردم و او گفت که ما هیچگاه این عهد را نشکستهایم. در پایان، به این نکته اشاره کردم که او خود را فقیر میداند و محمود گفت که ما بنده عشق امیر هستیم.
هوش مصنوعی: من و محمود در یک مکان بسته نشسته بودیم و به محض اینکه صحبت کردیم، در را بر روی دیگران بستیم.
هوش مصنوعی: گفتم که باید از دنیا جدا شویم و به محبت دوست پاسخ دهیم، تا زمانی که در کنار او قرار گیریم.
هوش مصنوعی: به او گفتم: ای رفیق، چه چیز باید بگویم وقتی که دل و جانم را به راحتی در دستان خود گذاشتهام؟
هوش مصنوعی: گفتم شیر از اسارت فرمانروای خود فرار کرده است، او جواب داد که ما هم از آن اسارت فرار نکردهایم.
هوش مصنوعی: من گفتم که بیدار و هوشیاریم، اما او گفت که ما هنوز از جام عشقش سرمست هستیم.
هوش مصنوعی: گفتم که مقام ما را بالا برده، او پاسخ داد که اما ما به خاک و زمین او نیازمندیم و در جایش فرود هستیم.
هوش مصنوعی: گفتم تا زمانی که درباره او مدح و تعریف کنم در کنار او هستم، ولی او پاسخ داد که ما همیشه به همین حال بودهایم و باید در این وضعیت باقی بمانیم.
هوش مصنوعی: گفتم دیگر دلم را بیشتر نشکن، او پاسخ داد که آیا نمیدانی ما عهد و پیمانی را که داشتیم، شکستهایم؟
هوش مصنوعی: من به او گفتم که او تنها به فقرا توجه دارد، ولی او پاسخ داد که ما به خدمت امیر مشغولیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ما در خلوت به روی خلق ببستیم
از همه بازآمدیم و با تو نشستیم
هر چه نه پیوند یار بود بریدیم
وآنچه نه پیمان دوست بود شکستیم
مردم هشیار از این معامله دورند
[...]
بندهٔ عشقیم و سالهاست که هستیم
ورزش عشق تو کار ماست، که مستیم
بس بدویدیم در به در ز پی تو
چون که نشان تو یافتیم نشستیم
باز دل ما بزیر پای غم تو
[...]
ما در خلوت به روی غیر ببستیم
از همه باز آمدیم و با تو نشستیم
ما ز ازل رند و مست و بادهپرستیم
بر در میخانه الست بنشستیم
سبحه و زنار را کمند بریدیم
توبه و پیمانه را به هم بشکستیم
مغبچگان می به کف زمزمه گویند
[...]
ما دل خود را به دست شوق شکستیم
هر شکنش را به تار زلف تو بستیم
تا ننشیند به خاطر تو غباری
از سر جان خاستیم و با تو نشستیم
از پی پیوند حلقهٔ سر زلفت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.