گنجور

 
قاآنی

دست در حلقهٔ آن طرهٔ پرچین دارم

پنجه انداخته در پنجهٔ شاهین دارم

این همه چین که تو بر چهرهٔ من می‌بینی

یادگاریست کز آن طرهٔ پرچین دارم

زاهدم گفت ز دین شرم کن و باده مخور

می حرامم بود ار من خبر از دین دارم

کافر وگبر و یهودم همه رانند ز خویش

چشم بد دور نگه کن که چه تمکین دارم

جام می ده که ترا عرضه دهم راز جهان

که من اندر دل خود جام جهان‌ بین دارم

جم کجا رفت و چه شد جام رهاکن که به نقد

من ز جم بهترم ار جام سفالین دارم

منت شمع و چراغ از چه کشم در شب تار

من که در خلوت خاطر مه و پروین دارم

خوار هرکودک و دیوانه و اوباش شدم

آخر ای قوم ببینید چه آیین دارم

در هوای قد و اندام و خط و عارض یار

عشق با سرو و گل و سنبل و نسرین دارم

جام می بر لبم آهسته سحرگه می گفت

تو مخور غصه که من هم دل خونین دارم

تکیه بر زلف و رخ دوست زدم قاآنی

شکر کز سنبل و گل بستر و بالین دارم

کاش با دادگر ملک سلیمان گویند

من هم ای خواجه حق خدمت دیرین‌ دارم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
آشفتهٔ شیرازی

تا بسرشوری از آن خسرو شیرین دارم

کی بشکر دهنان من سر تمکین دارم

دل اگر مرغ نوآموز شد و ناله غریب

عجبی نیست که دلدار نوآئین دارم

گرنه از بد عملی بود ندانم از چیست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از آشفتهٔ شیرازی
فروغی بسطامی

بر سر هر مژه چندین گل رنگین دارم

یعنی از عشق تو در بر دل خونین دارم

گر تو در سینهٔ سیمین دل سنگین داری

من هم از دولت عشقت تن رویین دارم

بر سرم گر ز فلک سنگ ببارد غم نیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه