ای رفته پی صید غزالان سوی صحرا
بازآ بسوی شهر پی صید دل ما
گر تیر زنی بر دل ما زن نه بر آهو
ور دام نهی در ره ماه نه نه به صحرا
نه شهرکم از دشت و نه ماکمتر از آهو
صید دل ماکن اگرت صید تمنا
آهوی بیابان نبرد عهد به پایان
ماییمکه صیدیم و به قیدیم شکیبا
ای آهوی انسی چکنی آهوی وحشی
وین طرفهکه صیدی چکنی صید تقاضا
ما در توگریزیم وگریزد ز تو آهو
او صید تو غافل شده ما صید تو عمدا
آهو بمگیر اینهمهکاهو به توگیرند
آهو چکنی ای به تو شیران شده شیدا
چشمت چهبهآهوست بجو آهو چشمی
مهروی وسخنگوی و سمنبوی و سمنسا
تا رخت برد انده در سایهٔ آهو
تا بال زند محنت در بنگه عنقا
از بهر یک آهوکه در آری بهکمندش
منت نتوان برد ز بازوی توانا
یارا تو همه انسی و آهو همه وحشت
باری بده انصاف تو مطبوعتری یا
چون خود بهکمند آر غزلگوی غزالی
کز مشک زره سازد و از نافه چلیپا
از آهوی سیمن بستان آهوی زرین
تا خانه چو مینوکنی از شاهد و مینا
ای زلف تو تاریکتر از خاطر نادان
وی موی تو باریکتر از فکرت دانا
شهدیست مصفا لبت امّا بنیابد
بیجهد موفا بهکف آن شهد مصفا
ای لعل شکرخای تو یک حقهٔگوهر
وی طلعت زیبای تو یک شقهٔ دیبا
زان حقه بود در دل من رشکی پنهان
زین شقه بود در رخ من اشکی پیدا
گه برکه روانستم از آن اشک به دامن
گه سرکه عیانستم ازین رشک به سیما
گر وصل تو ای ترک نه بختی است مکرم
ور روی تو ای دوست نه فتحی است مهنا
چون فتح روانی ز چه در لشکر خسرو
چون بخت دوانی ز چه در موکب دارا
شهزادهٔ آزاده فریدون شه عادل
کز فرط جلالت دو جهانست به تنها
بویی ز ریاضکرمش روضهٔ رضوان
جویی ز حیاض نعمش لجهٔ خصرا
هرگه به وغا رویکند فتنهکند پشت
هرگه به عطا دست برد فاقهکشد پا
ای دست تو بخشندهتر از ابر به مجلس
وی تیغ تو رخشندهتر از برق به هیجا
هردم سخن از قهر تو دوزخ بود آن دم
هرجا صفت از خلق تو جنت بود آنجا
ابنای جهان را بهگه عرض ضمیرت
زین روی بدن سر سویداست هویدا
گر صاعقهٔ قهر تو برکوه بتابد
پیکان دمد اندر عوض خار ز خارا
ور نخل ز تأثیرکفت بارور آید
بس شوشهٔ زر خیزدش از خوشهٔ خرما
تیغت عجبا هیچ بگویم بچه ماند
برقیست علیالله نهکه مرگیست مفاجا
جوهرش ثریا بود و شکل مه نو
ویحک به مه نو نشنیدیم ثریا
در دست تو ماند به یکی زورق سیمین
کز لطمهٔ امواج برون جسته ز دریا
در قبضهٔ تقدیر توگویی ملکالموت
ایدون ز پی مرگ دوگیتی است مهیا
فیالجمله به یک حمله تر و خشک بسوزد
چون قهر خداوند تبارک و تعالی
شاها ز پی صید شدی تا تو به هامون
دو عبهرم از خون شده دو لالهٔ حمرا
بیشخص تو ای شخص توآسایشگیتی
بیروی تو ای روی تو آرایش دنیا
یک سله مارست مرا روح به پیکر
یک بیشهٔ خارست مرا موی بر اعضا
هوشی اگرم بود جها برد به غارت
صبری اگرم دید فلک برد به یغما
بیروی توام روی دهد راحت هیهات
بییاد توام شاد شود خاطر حاشا
قاآنیت آن بهکه دعاگوید ایدون
تا وصف مکرر شود و مدح مثنا
تا تنگ شود زاویه از بعد مسافت
در زاویهٔ تنگکند خصم تو ماوا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی طبیعت و عشق میپردازد و شاعر در آن از غزالان صحرا و جاذبههای دلنشین شهری صحبت میکند. او با زبانی شاعرانه به معشوق خود اشاره میکند و ابراز میکند که در پی شکار دل اوست. شاعر به تضاد بین زیبایی و وحشت، انسان و آهو اشاره میکند و به رابطه دوطرفه عشق میپردازد. در نهایت، با توصیف زیباییهای معشوق و عواطفش، به احساساتی عمیق و رازآلود اشاره دارد که در فضای عشق و آرزوی وصال شکل میگیرد. شاعر در این اثر به بُعد روحانی عشق و تأثیر آن بر زندگی اشاره میکند و از قدرت عشق در ایجاد زیبایی و آرامش سخن میگوید.
هوش مصنوعی: ای کسی که به دنبال شکار غزالان به دشت رفتهای، به سمت شهر برگرد و دل ما را به دست آور.
هوش مصنوعی: اگر تیر میزنی، بر دل ما بزن نه بر آهو، و اگر دام میگذاری، در مسیر ماه بگذار نه در بیابان.
هوش مصنوعی: نه دشت من به اندازه شهر کم است و نه من از آهو کمتر. اگر میخواهی مرا به دام بیندازی، دل مرا صید کن، نه اینکه تنها به دنبال خواستههایت باشی.
هوش مصنوعی: ما مانند آهوی در دشت، به پایان عهدی که داریم آگاهیم. در حالی که به دام نیفتادهایم و همچنان مقاوم هستیم.
هوش مصنوعی: ای آهوی دلنشین، تو آهوی وحشی را میزنی، و جالب اینجاست که تو که خود صید هستی، هنوز تقاضای شکار میکنی.
هوش مصنوعی: ما از تو دوری میگزینیم و آهو نیز از تو فرار میکند. او که شکار توست غافل گشته و ما به عمد به دام تو افتادهایم.
هوش مصنوعی: هرگز به دام نیفت، چرا که این همه طعمهها به تو متوجهاند. تو همچون شیرانی هستی که شیدا و دیوانهوار به تو مینگرند.
هوش مصنوعی: چشمت چقدر زیبا و دلرباست، مانند آهو. به دنبال زیباییهایی بگرد که چشمان تو را دوست دارند، مانند کسی که با زیبایی و با سخنهای شیرین و عطر سمن خوشبو است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که غم و اندوه برطرف شود و در کنار آهو آرامش بیابیم، محنت و سختیها هم به سمت افق دور میروند.
هوش مصنوعی: به خاطر یک آهو که بتوانی آن را به دام بیفتی، نمیتوان به قدرت و توانایی تو افتخار کرد.
هوش مصنوعی: ای دوست، تو تمام آرامش من هستی و مانند آهویی در دل وحشتهای زندگی به سر میبری. لطفاً انصاف بده، که وجود تو برای من دلپذیرتر و خوشایندتر است.
هوش مصنوعی: وقتی خودت به دام عشق بیفتی، شاعر مثل یک غزال در آن حال و هوا میماند که زرهاش از مشک ساخته شده و از نافهاش بوی خوشی بیرون میآید.
هوش مصنوعی: به دنبال آهوی زیبای باغ میروم، آهویی که از طلای خالص ساخته شده است. وقتی به خانه میرسم، میخواهم از شاهد و شراب خوشمزه لذت ببرم.
هوش مصنوعی: زلف تو به اندازهای تاریک است که میتواند خُلق و خوی بیخبران را تحتالشعاع قرار دهد و موهای تو به اندازهای نازک و لطیف است که حتی عقل و اندیشهی خردمندان را به چالش میکشد.
هوش مصنوعی: لبان تو عسل ناب و خالصی هستند، اما برای چشیدن آن عسل، بدون تلاش و زحمت نمیتوان به آن دست یافت.
هوش مصنوعی: ای لعل شیرینی که شبیه جواهر هستی، زیبایی چهرهات مانند بخشی از پارچهی زیبا و باارزش است.
هوش مصنوعی: در دل من حسد و jealousy پنهانی وجود دارد و در چهرهام نشان اشک و غم دیده میشود.
هوش مصنوعی: گاهی از شدت احساساتم اشک به دامنم میریزد و گاهی از سر حسد به چهرهام سرکه میزند.
هوش مصنوعی: اگر وصالت را نداشته باشم، به هیچ چیز ارجمندی نخواهم رسید و اگر چهرهات را نبینم، به هیچ پیروزی واقعی دست نخواهم یافت.
هوش مصنوعی: چرا در لشکر خسرو، مانند بختی که سریع میدود، فتح و پیروزی به دست میآوری؟ و چرا در کاروان دارا، چنین موفقیتی را تجربه میکنی؟
هوش مصنوعی: فرزند آزاده و بزرگی به نام فریدون که پادشاهی عادل است، به قدری با جلال و شکوه است که تنها اوست که میتواند دو جهان را تحت تاثیر قرار دهد.
هوش مصنوعی: به سمت باغهای بهشت برو و از خوشیهای او لذت ببر، چرا که عطر و زیبایی او در آنجا گسترده است.
هوش مصنوعی: هر بار که فتنهای مختلفی به وجود میآید، در پشت آن، قسمتهای خوبی هم وجود دارد و هر زمانی که کسی به سخاوت و generosity روی میآورد، در واقع در نهایت به فقر و نیاز دچار نخواهد شد.
هوش مصنوعی: ای دست تو بخششنهادهتر از باران، و کار تو مانند برق درخشانتر از تابی در آسمان است.
هوش مصنوعی: هر لحظه که از خشم تو صحبت میشود، مثل دوزخیست و هر جا که از ویژگیهای تو بگویند، بهشتیست.
هوش مصنوعی: فرزندان دنیا، در مواقعی که احساسات و افکارت را بیان میکنی، اینگونه است که سیاهی و زشتیهای بدن تو نمایان میشود.
هوش مصنوعی: اگر خشم تو مانند صاعقه بر کوه بزند، تیر باعث تغییر خواهد شد و در عوض، خار از سنگ سخت بیرون میآید.
هوش مصنوعی: اگر نخل تحت تأثیر دستان تو بارور شود، مانند این است که از خوشهی خرما، دستاوردی زرین و ارزشمند به دست میآید.
هوش مصنوعی: تیغ تو شگفتانگیز است؛ بگذار بگویم که مانند برقیست که از آسمان میدرد و به ناگاه میافکند. این مرگ ناگهانی نیست، بلکه نشانهای از قدرتی فراوان است.
هوش مصنوعی: او دارای جوهری چون ستاره ثریا و شکلی مانند ماه نو است. وای به حال ما که درباره ماه نو چیزی از ثریا نشنیدهایم.
هوش مصنوعی: یک قایق نقرهای در دستان تو باقی مانده که از آسیب امواج توانسته خود را از دریا بیرون بکشد.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که تقدیر و سرنوشت چنگ بر زندگیات زده است و گویا فرشتۀ مرگ در انتظار است تا در زمان مناسب به سراغ انسانها بیاید.
هوش مصنوعی: به طور کلی، همه چیز به یکباره نابود میشود، مثل قهر و غضب خداوند بزرگ.
هوش مصنوعی: ای شاه، برای شکار به میدان آمدی تا اینکه در دل هامون، دو گل لالهٔ سرخ رنگ از خون بوجود آمد.
هوش مصنوعی: ای موجودی که بینظیری، آرامش جهان به واسطهی توست و زیبایی دنیا به خاطر وجود توست.
هوش مصنوعی: وجود من مانند یک مار در دستانم است و روح من در بدنی پر از خار و زخم زندگی میکند. موهایم در اندامهای مختلفی پراکندهاند.
هوش مصنوعی: اگر هوشیاری داشتم، جهان را به غارت میبردم، و اگر صبر میداشتم، سرنوشت همه چیز را به تاراج میبرد.
هوش مصنوعی: بدون حضور تو مفهوم راحتی برایم وجود ندارد، و حتی اگر بخواهم به خاطر شادی فکر کنم، یاد تو همیشه در ذهنم هست و این امکانپذیر نیست.
هوش مصنوعی: بهتر است که آن کس که به مقام و منزلت دست یافته، همواره دعا کند تا ویژگیهای او بارها و بارها بیان شود و مدح و ستایش از او بر زبانها جاری گردد.
هوش مصنوعی: زمانی که فاصله زیاد شود و زاویه دید تنگتر شود، دشمن تو به زحمت افتاده و نمیتواند راحتی را بیابد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از دولت عشق است به من بر دو موکل
هر دو متقاضی به دو معنی نه به همتا
این وصف دلارام تقاضا کند از من
وان باز کند مدح جهاندار تقاضا
ای قبهٔ گردندهٔ بیروزن خضرا
با قامت فرتوتی و با قوت برنا
فرزند توایم ای فلک، ای مادر بدمهر
ای مادر ما چونکه همی کین کشی از ما؟
فرزند تو این تیره تن خامش خاکی است
[...]
خواهند ز فریاد یکی رسته ز فریاد
واسلام ز زنهار یکی یافته زنهار کذا
تا از بر من دور شد آن لعبت زیبا
از هجر نیم یک شب و یک روز شکیبا
بس شب که به یک جای نشستیم و همه شب
زو لطف و لطف بود وز من ناله و نینا
ای آن که تو را زهره و مه نیست همانند
[...]
با نصرت و فتح و ظفر و دولت والا
بنگر علم شاه جهان بر سر بالا
لشکر شده آسوده و تِرمَذ شده ایمن
نصرت شده پیوسته و دولت شده والا
فتح آمده و تهنیت آورده جهان را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.