عاشق بی کفر در شرع طریقتکافرست
کافری بگزین گرتشور طریقتدر سرست
کفر دانی چیست آزادی ز قید کفر و دین
آوخا زین قید آزادیکه قید دیگرست
نور ایمان مضمرست ای خواجه در ظلمات کفر
آری آری چشمهٔ حیوان به ظلمات اندرست
زان سبب خوانند کافر انبیا را از نخست
وین سخن از روز روشن بیسخن روشنترست
زان سبب کز هر یکی دیدند چندین معجزات
از طریق عجز می گفتندکاو پیغمبرست
لاجرم هر دین که هست از کفر پیدا شد نخست
پس به معنی مومنست آنکو به صورت کافرست
کفر صورت چست درد فقر و سوز عاشقی
درد آن و سوز این الحق عجب جان پرورست
منن راماکامل نماید درد فقر و سوز عشق
بانگکوس از ضربتست و بوی عود از آذرست
عکسهای فکرت تست آنچه اندر عالمست
نقشهای فکرت تست آنچه اندر دفترست
خودرسول خود شدی اسکندر رومی مدام
وانچهگفتیگفتی این فرموده اسکندرست
یک سخن سربسته گویم کاو نداند بدسگال
مصدر اندر فعل مضمر گرچه فعل از مصدرست
فعل و مصدر را ز یکدیگر بنتوانی گسیخت
کاین دو را با یکدگر پیوند بوی و عنبرست
هستی خورشید رخشان وان چه بینی روزنست
هست یک هستی مطلق و آنچه بینی مظهرست
می خمار آرد هم از می دفع میگردد خمار
لاجرم اندر تو ای دل درد و درمان مضمرست
تا نباشد راست مسطر نشاید ساختن
وین عجب کان راستی را باز میزان مسطرست
ترک اوصاف طبیعت گو دلا کز روی طبع
هرچه خیزد ناقصست و هرچه زاید ابترست
خود زنی بدکاره کز بیگانه آبستن شود
هرچه میزاید حرامست ار پسر یا دخترست
خلق نیکی کز طبیعت میبزاید مرد را
پیکری بیجان بسان صورت صورتگرست
وآدمی کاو را نباشد سوز عش و درد فقر
اسبچوبین است کش نی دست و نی پاوسرست
شخص بیجان دختران را بهر لعبت لایقست
اس چربینکردان را بهر بازی درخررست
فکر و ذکر اختیاری چیست دام مکر و شید
کانکه بیمی مستی آرد در پی شور شرست
اژدهای نفس نگذاردکه رو آری بهگنج
اژدهاکش شوگرت در سر هوایگوهرست
شیر حق آن اژدها را کشت اندر عهد مهد
لاجرم هر آدمی کاو حیّهدر شد حیدرست
اژدهاکش هیچ میدانی درین ایام کیست
میر احمد سیر تست و صدر حیدر گوهرست
میرزا آقاسی آنکو وصف روی و رای او
زانچه آید درگمان و وصف و دانش برترست
ذات بیهمتای او قلبست و گیتی قالبست
عدل ملکآرای او روحست و عالم پیکرست
فطرت او آسمانی کش محامد انجمست
طینت او پادشاهی کش مکارم لشکرست
گر بدو خصمش تشبه کرد کی ماند بدو
نیست سلطان هر که چون هدهد به فرقش افسرست
لاغرستش کلک اگرچه فتنهٔ عالم بود
آری آری هرکجا بسیار خواری لاغرست
محضر قدر رفیع اوست گردون لاجرم
ایاهمهانجمبراو چونمهرهابر محضرست
گر ز گردون فرّ او افزودهگ ردد نی عجب
هرکجا آیینه بینی صیقلش خاکسترست
گر بهکام شیر بنگارند نام خلق او
تا ابد چون نافه آهو کان مشک او فرست
آصفبن برخیا گر خوانمش آید به خشم
خواجه خشم آردبلی گر گو بیش چون چاکرست
هرکجا ذکری ز خلقش لادن اندر لادنست
هرکجا وصفی زرایش اختر اندر اخترست
کلک او یک شبرنی باشد ولی دارم شگفت
کز چه آن یک شیر یک هندوستان نی شکرست
تا جهان ماند بماند او که بیاو روزگار
موکبی بیشهریارست و سپاهی بیسرست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به بررسی مفاهیم عشق، کفر و ایمان در قالب شعر میپردازد. شاعر ابتدا بیان میکند که عشق بدون ایمان به نوعی کفر است و اگر کسی در پی حقیقت است، باید از قیدهای دین و کفر فراتر رود. او به این نکته اشاره دارد که نور ایمان در دل تاریکی کفر نهفته است و تجربیات انبیاء نیز این حقیقت را تائید میکند.
شاعر به این نکته میپردازد که هر دینی در نهایت از نوعی کفر شروع شده و آنچه به ظاهر کافر به نظر میرسد، ممکن است در باطن مومن باشد. او عشق و فقر را به عنوان دو درد جانسوز توصیف میکند که انسان را به تعالی میرساند.
متن همچنین درباره به وسیله عشق و درد فقر، میگوید که اینها انسان را واقعی و زنده نگه میدارند. به علاوه، شاعر به شخصیتهای تاریخی و دینی اشاره میکند و به مفهوم وجود و حقیقت پرداخته و بر یکپارچگی وجود تأکید میکند.
در نهایت، این شعر به انسانها یادآوری میکند که بدون عشق و ارتباط با حقیقت، زندگی بیمعناست و وجود انسانی که عشق و درد را درک نمیکند، مانند یک جسم بیجان است.
هوش مصنوعی: عاشقی که به اصول دینی و شرع پایبند نیست در حقیقت در راه حقیقت کافر به حساب میآید. اگر شور و شوقی برای درک حقیقت در دل داری، بهتر است تا به کفر و بیدینی روی بیاوری.
هوش مصنوعی: آزادی به معنای رهایی از محدودیتهای بیفکری و باورهای نادرست (کفر) چیست، و در عین حال، آزادی خود به یک قید و بند دیگر تبدیل میشود که باید از آن نیز رهایی یافت.
هوش مصنوعی: ای آقا، نور ایمان در دل تاریکیهای کفر پنهان است. بله، سرچشمه زندگی همواره در این ظلمات وجود دارد.
هوش مصنوعی: به همین خاطر، انبیا را از زمانهای قدیم کافر مینامند و این حرفی است که به وضوح و بدون هیچ ابهامی روشنتر از روز است.
هوش مصنوعی: به همین خاطر که از هر یک از آنها معجزات زیادی دیدهاند، به این نتیجه رسیدند که او پیامبر است و این معجزات به خاطر ناتوانی انسانهاست.
هوش مصنوعی: به ناچار هر دینی که وجود دارد ابتدا از بیدینی و کفر شکل گرفته است، بنابراین کسی که ظاهراً کافر به نظر میرسد، در حقیقت ممکن است به معنای واقعی ایمان داشته باشد.
هوش مصنوعی: انکار و بیدینی ظاهری دارد، اما درد فقر و عشق واقعاً عمیق است. درد ناشی از فقر و شعله عشق هر یک ویژگی خاصی دارند و حقیقتاً این دردها باعث باروری جان انسان میشوند.
هوش مصنوعی: عشق و فقر هر دو میتوانند انسان را دچار درد و رنج کنند. اما در این میان، عشق میتواند تسکینی به وجود آورد و مانند بویی خوش بر زندگی انسان بنشیند. در این اوضاع، هر ضربهای که به انسان وارد میشود، میتواند صدای زیبایی به همراه داشته باشد و تجربههای سخت نیز به نوعی روح را صفا ببخشد.
هوش مصنوعی: تصاویر و تصورات ذهنی تو، نشاندهندهی واقعیتهای موجود در جهان هستند. آنچه در دنیای بیرون وجود دارد، در حقیقت، نقشهایی است که در دفتر ذهن تو ترسیم شدهاند.
هوش مصنوعی: تو به خوبی نماینده و فرستاده اسکندر رومی شدهای و همیشه آنچه را که گفتهای، همانند سخنان اسکندر است.
هوش مصنوعی: یک سخن را به طور غیرمستقیم بیان میکنم که کسی که نادان است، نمیتواند مفهوم واقعی آن را درک کند، حتی اگر عمل از یک منبع خاص نشأت گرفته باشد.
هوش مصنوعی: عمل و معنای آن را نمیتوان از هم جدا کرد، زیرا این دو به یکدیگر وابسته و نزدیک هستند مانند عطر و خوشبویی.
هوش مصنوعی: این اشعار به این معناست که وجود همچون خورشید درخشان است و آنچه که در دنیا مشاهده میکنیم تنها جلوهها و تجلیات آن وجود مطلق هستند. به عبارتی، حقیقت اصلی و بزرگتر از آن چیزی است که ما با حواس خود میبینیم و درک میکنیم. آنچه ما میبینیم تنها نمایی از واقعیت عمیقتری است.
هوش مصنوعی: شراب خمار به دل مینشیند و حالتی خاص میآفریند، اما در عین حال این حال گذراست و از می دور میشود. ای دل، در تو درد و درمانی نهفته است که باید به آن پی ببری.
هوش مصنوعی: برای ساختن یک خط راست، وجود راستای درست ضروری است. جالب اینجاست که خود راستای درست، میزان و معیاری برای سنجش دیگری است.
هوش مصنوعی: از ویژگیهای طبیعت دست بکش، ای دل! زیرا آنچه از خواست طبیعی به وجود میآید ناقص و ناتمام است و هر چیزی که به وجود آید بیریشه و بدون هدف خواهد بود.
هوش مصنوعی: زن فاحشهای که از مردان بیگانه باردار میشود، هر چیزی را که به دنیا بیاورد، چه پسر باشد و چه دختر، حرام است.
هوش مصنوعی: آفریدههای نیکو که از ذات انسان سرچشمه میگیرند، مانند جسمی بیروح هستند که تنها شبیه به صورت یک هنرمند میباشند.
هوش مصنوعی: آدمی که عشق و درد فقر او را نرنجاند، مانند اسب چوبی است که دست و پا ندارد و هیچ حرکتی نمیتواند داشته باشد.
هوش مصنوعی: شخص بیروح و فاقد احساس، مناسب بازی و سرگرمی دختران نیست. در واقع، تنها کسانی که دارای روح زندگی و نشاط هستند، لایق بازی و شادمانی در کنار هم هستند.
هوش مصنوعی: اندیشه و یادآوری که به اختیار خودمان هست، چه دامی از فریب و فسون است! زیرا کسی که بدون می نوشی مست میشود، به دنبال شور و شوق زیادی میافتد.
هوش مصنوعی: نفس انسان مانند اژدهایی است که اجازه نمیدهد به گنجی از معرفت و ارزشها دست یابی. اگر در دل آرزوی دستیابی به این گنج را داری، باید با این نفس مبارزه کنی.
هوش مصنوعی: در زمان ظهور حق، شیر حق آن موجود ترسناک را از بین برد. بنابراین هر انسانی که در مسیر حق قرار گیرد، مانند حیدر (علی) خواهد شد.
هوش مصنوعی: آیا میدانی در این روزها چه کسی است که همچون اژدهاکش میباشد؟ او کسی نیست جز میر احمد سیر که در درخشانترین مقامها قرار دارد و همچون جوهر حیدر است.
هوش مصنوعی: میرزا آقاسی آن کسی است که توصیف چهره و ویژگیهای او فراتر از تصور و شناخت عموم است و دانایی او نیز بالاتر از آنچه میتوان در نظر گرفت، میباشد.
هوش مصنوعی: وجود او یگانه و بیمانند است؛ قلب انسان به او وابسته است و دنیا همچون قالبی است که به عدل او شکل میگیرد. روح او به مانند نیرویی است که عالم را زنده میکند و جهان هم در حقیقت پیکرهای است که روح او آن را تحریک میکند.
هوش مصنوعی: طبیعت او به گونهای است که آسمان را به یاد میآورد، زیرا فضایل و ویژگیهای او مانند ستارههایی در آسمان میدرخشند. وجود او به مانند یک فرمانروای بزرگ است که صفات نیکو و برترش مانند لشکری از فضایل بهوضوح قابل مشاهده است.
هوش مصنوعی: اگر کسی خود را به دشمنش شبیه کند، دیگر چه نیکو و بدی باقی میماند. هر کسی که مانند هدهد تاجی بر سر دارد، در جایگاه سلطنت است.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که اگرچه کسی به ظاهر لاغر و کمجان به نظر میرسد، اما در واقع میتواند همانند یک معضل بزرگ در دنیا باشد. به عبارتی، هر جا که مشکلات و سختیهای زیادی وجود دارد، ممکن است این فرد لاغر و ضعیفشکل، در پسِ خود معانی عمیقتری داشته باشد و به نوعی در آن فضا بیشتر نمایان شود.
هوش مصنوعی: محل و مقام با ارزش او در آسمان است، بنابراین تمامی ستارهها و اجرام آسمانی در مقابل او همچون خورشیدهایی هستند که در محضر او قرار دارند.
هوش مصنوعی: اگر از آسمان، دُرّ و جواهر زیادی به کسی برسد، نباید تعجب کرد؛ زیرا هر جا که آئینهای دیده شود، نشانهی صاف و درخشان آن در واقع خاکستری است که بر رویش نشسته است.
هوش مصنوعی: اگر نام او را بر شیر بنویسند، این نام تا ابد در دلها مانند بوی مشک باقی خواهد ماند، همانطور که نافه آهو همیشه عطر و بوی خود را پخش میکند.
هوش مصنوعی: اگر آصف بن برخیا را بخوانم، خشمِ خواجه به وجود میآید؛ اما او مانند یک چاکر است و اگر بیشتر از این بگویم، باز هم خشمگین میشود.
هوش مصنوعی: هرجا که نامش ذکر شود، به مانند عطر و خوشبوئی است و هرجا که از او توصیف شود، درخشانتر از ستارهای است.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و جاذبهای است که در چهره و کردار محبوب وجود دارد. شاعر به نوعی اشاره میکند که اگرچه جلوه و زیبایی محبوب ممکن است جزئی و کم باشد، اما او حیرتزده است که چطور چنین زیبایی در او جلوهگر است و حتی شاید به اندازه یک شیر در هند ارزشمند است. در واقع، شاعر به تضاد زیباییهای کوچک و بزرگ اشاره میکند و قدرت تأثیرگذاری آنها را توصیف میکند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که دنیا باقی است، او هم باقی خواهد ماند؛ زیرا بدون او، زمان همچون کاروانی است که سرپرستی ندارد و سپاهی است که فرماندهی ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عید همچون حاجیان نوروز را پیش اندرست
اینت نوروزی که عیدش حاجب و خدمتگرست
عید اگرنوروز را خدمت کند بس کار نیست
چاکر نوروز را چون عید سیصد چاکرست
عید را زینت ز مال وملک درویشان بود
[...]
صابر، ای چون صبر ذات تو گزیده نزد عقل
تا نپنداری که در هجرت دل من صابرست
هست چندان آرزوی تو مرا ، کز وصف آن
هم کتابت عاجزست و هم عبارت قاصرست
عقل من مغلوب و شوق طلعت تو غالبست
[...]
دوش خوابی دیدهام گو نیک دیدی نیک باد
خواب نه بل حالتی کان از عجایب برترست
خویشتن را دیدمی بر تیغ کوهی گفتیی
سنگ او لعل و نباتش عود و خاکش عنبرست
ناگهان چشمم سوی گردون فتادی دیدمی
[...]
پادشاهی کاو روا دارد ستم بر زیردست
دوستدارش روز سختی دشمن زورآورست
با رعیت صلح کن وز جنگ خصم ایمن نشین
زان که شاهنشاه عادل را رعیت لشکرست
بر سپهر حسن رویش آفتابی دیگرست
لیکن از شعر سیاهش سایبانی دیگرست
زینت خوبان بگاه جلوه از زیور بود
روی شهر آرای تو زیب و بهای زیورست
گفتم آرم در دهن ناگه لبت خندید و گفت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.