گنجور

 
فضولی

بهر صید آن ترک بدخو بر سمند کین نشست

باز خواهد شد عنان صبر صد مسکین ز دست

دید چون لطف جمالت باز بر هم زد زرشک

نقش بند دهر در گلزار هر آیین که بست

گر خورد خونابه دل بر یاد لعلت دور نیست

باده پندارد اگر آبی دهی رنگین به مست

پرده افکندی ز عارض ماه را تابی نماند

چین گشادی زلف را بازار مشک چین شکست

تیشه فرهاد بهر کوه کندن بس بود

شعله کو آتش او در غم شیرین بجست

نیست عالم را ثباتی پیش اهل اعتبار

هست بر آب روان نقش حبابی این که هست

من نه تنها باختم در راه آن بت نقد دین

زان بت بی دین فضولی هیچ اهل دین نرست

 
 
 
قطران تبریزی

ای شهی کز مهر تو چون بهرمان گردد چمست

جام می بستان که عید فرخ و جشن جمست

چون جمت با دادیار و ملک نارفته ز چنگ

رخ ز می بیجاده رنگ و دل ز ناز و نوش مست

با رضای تو ولی را خار گردد چون حریر

[...]

مسعود سعد سلمان

رای نورانی او جز آفتاب چرخ نیست

زانکه نورش در جهان نزدیک هست و دور هست

امیر معزی

هفت کشور در خط فرمان سلطان سنجرست

هفت‌گردون در کف پیمان سلطان سنجر است

جز خداوندی که عالم بندهٔ تقدیر اوست

کیست در عالم‌ که او سلطان سلطان سنجر است

گرچه‌گیتی روشنی‌گیرد ز نور آفتاب

[...]

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
سنایی

توبهٔ من جزع و لعل و زلف و رخسارت شکست

دی که بودم روزه‌دار امروز هستم بت‌پرست

از ترانهٔ عشق تو نور نبی موقوف گشت

وز مغابهٔ جام تو قندیلها بر هم شکست

رمزهای لعل تو دست جوانمردان گشاد

[...]

سوزنی سمرقندی

تاج دین محمودبن عبدالکریم است آنکه هست

از می احسان او گیتی پر از هشیار روست

صاحب دیوان استیفا که اهل فضل را

اندر او اهلیت صاحب قرانی بود و هست

از دوات کله گیسوی منیر افسر بکلک

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه