بهر صید آن ترک بدخو بر سمند کین نشست
باز خواهد شد عنان صبر صد مسکین ز دست
دید چون لطف جمالت باز بر هم زد زرشک
نقش بند دهر در گلزار هر آیین که بست
گر خورد خونابه دل بر یاد لعلت دور نیست
باده پندارد اگر آبی دهی رنگین به مست
پرده افکندی ز عارض ماه را تابی نماند
چین گشادی زلف را بازار مشک چین شکست
تیشه فرهاد بهر کوه کندن بس بود
شعله کو آتش او در غم شیرین بجست
نیست عالم را ثباتی پیش اهل اعتبار
هست بر آب روان نقش حبابی این که هست
من نه تنها باختم در راه آن بت نقد دین
زان بت بی دین فضولی هیچ اهل دین نرست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و جذابیت معشوق اشاره میکند و از درد و رنجی که به واسطه عشق به او متحمل میشود، صحبت میکند. او میگوید که عشق و زیبایی معشوق مثل تیشهای است که دلعاشق را میشکند و در عین حال نشان میدهد که جهان و دنیای مادی پایداری ندارد. شاعر تأکید میکند که او نیز به خاطر عشق به معشوق، از راه خود منحرف شده و تنها نیست که باختی بزرگ را تجربه کرده است. در کل، شعر بیانگر تضاد میان زیبایی و ناپایداری دنیا، و همچنین درد و شوق ناشی از عشق است.
هوش مصنوعی: برای شکار آن ترک بدجنس، بر اسب انتقام نشسته است. بند صبر صد نفر بیچاره از دست او گشوده خواهد شد.
هوش مصنوعی: وقتی که زیبایی چهرهات به من نگاهی افکند، زینت زندگی دنیا را در باغ گلها از نو نقش زد. هر آیینی که ترتیب داده بود.
هوش مصنوعی: اگر دل به یاد لعل تو داغ و خونین شود، دور از انتظار نیست که باده گمان کند اگر آبی به او بدهی، رنگینی خواهد یافت.
هوش مصنوعی: با ورود تو به زندگیام، زیبایی و حسن تو همچون ماه در شب تابان است و دیگر هیچ زلف فرخندهای نمیتواند جاذبه و حالتی که تو ایجاد کردهای را داشته باشد. به راستی که زیبایی تو بازار تمامی زیباییها را تحتالشعاع قرار داده است.
هوش مصنوعی: فرهاد برای کندن کوه تلاش زیادی میکرد، اما شعلههای آتش عشق او به شیرین، در دلش همچنان زبانه میکشید.
هوش مصنوعی: در این جهان، ثبات و پایداری برای اهل علم و تجربه وجود ندارد، و مانند حبابی بر روی آب روان است که هر لحظه در حال تغییر و نو شدن است.
هوش مصنوعی: من فقط در عشق آن معشوق باختم و از برای او دین و ایمانم را فدای او کردم، ولی از این کار هیچ کس از اهل دین و ایمان چیزی نیاموخت، بلکه آن معشوق بیدینی است که فقط به خود توجه دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای شهی کز مهر تو چون بهرمان گردد چمست
جام می بستان که عید فرخ و جشن جمست
چون جمت با دادیار و ملک نارفته ز چنگ
رخ ز می بیجاده رنگ و دل ز ناز و نوش مست
با رضای تو ولی را خار گردد چون حریر
[...]
رای نورانی او جز آفتاب چرخ نیست
زانکه نورش در جهان نزدیک هست و دور هست
هفت کشور در خط فرمان سلطان سنجرست
هفتگردون در کف پیمان سلطان سنجر است
جز خداوندی که عالم بندهٔ تقدیر اوست
کیست در عالم که او سلطان سلطان سنجر است
گرچهگیتی روشنیگیرد ز نور آفتاب
[...]
توبهٔ من جزع و لعل و زلف و رخسارت شکست
دی که بودم روزهدار امروز هستم بتپرست
از ترانهٔ عشق تو نور نبی موقوف گشت
وز مغابهٔ جام تو قندیلها بر هم شکست
رمزهای لعل تو دست جوانمردان گشاد
[...]
تاج دین محمودبن عبدالکریم است آنکه هست
از می احسان او گیتی پر از هشیار روست
صاحب دیوان استیفا که اهل فضل را
اندر او اهلیت صاحب قرانی بود و هست
از دوات کله گیسوی منیر افسر بکلک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.