آتشم من گلخنی باید که باشد منزلم
نیستم گلبن که از گلزار بگشاید دلم
گر نگفتم حال خود پیش تو معذورم بدار
هستی شوق تو کرد از هستی خود غافلم
آب شمشیر ترا فیض زلال زندگیست
سخت دشوارست مردن گر تو باشی قاتلم
دل فدایت کرد جان شادم که هم صرف تو شد
هر چه حاصل کرده بود از تو دل بی حاصلم
جوهر تیغ تو می خواهم رهاند از غمم
از چنین بحری مگو موج افکند بر ساحلم
گشت مشکل کار من لطفی بکن تیغی بکش
پیش تو سهلست آسان ساز کار مشکلم
نیست مقبولم فضولی دلبران بی شعور
مایلِ آنم ، که می داند به سویَش مایلم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این بیتها شاعر از عشق و دلتنگی خود میگوید. او خود را آتش و خانهاش را گلخن توصیف میکند و میگوید که دلی برای شادی ندارد. او از عشق معشوقش غافل و در عین حال خوشحال است که جانش صرف او میشود. شاعر حس میکند که زندگیاش به خاطر عشق معشوق به چالش کشیده شده و از او میخواهد که با لطفش مشکلش را حل کند. همچنین اشاره میکند که فضولی در عشق را نمیپذیرد و از آنانیکه عاشقانه میفهمند، میخواهد.
هوش مصنوعی: من آتش هستم و باید در جایی که میسوزم، آرام بگیرم. من مانند گلستان نیستم که بر سهولت و راحتی، احساس و عشق را به نمایش بگذارم.
هوش مصنوعی: اگر نتوانستم حال خود را برای تو بیان کنم، مرا ببخش. شوق تو باعث شده است که از وجود خودم غافل شوم.
هوش مصنوعی: آب و زندگی که از شمشیر تو ناشی میشود، زلال و نیکوست. مردن بسیار سخت خواهد بود اگر تو بخواهی مرا به قتل برسانی.
هوش مصنوعی: عشق و محبت من به تو به قدری عمیق است که همه شادیها و داراییهایم را برایت فدای میکنم، حتی اگر این دل بینتیجه و بدون دستاوردی باشد.
هوش مصنوعی: میخواهم درد خود را با تیز بودن تو درمان کنم، اما در این دریا نباید بگویی که موجی بر سواحل من میزند.
هوش مصنوعی: کار من سخت شده، لطفی کن و مشکلم را آسان کن. اگر تیغی از خودت به نمایش بگذاری، همه چیز راحتتر خواهد شد.
هوش مصنوعی: من در نظر دلبران بیخبر پذیرفته نمیشوم و تمایل دارم به کسی که میداند به سمت او علاقهمندم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر به خوبی می بلافد لا نسلم لا نسلم
کاندر این مکتب ندارد کر و فری هر معلم
متهم شو همچو یوسف تا در آن زندان درآیی
زانک در زندان نیاید جز مگر بدنام و ظالم
جای عاقل صدر دیوان جای مجنون قعر زندان
[...]
بوی کین هرگز کسی نشنیده از آب و گلم
گر به خس آتش فتد از مهر میسوزد دلم
چون قلم دارم سر تسلیم را در زیر تیغ
هرکسم سر میزند گویی که خط باطلم
نشئه آگاهیم، لیکن درین نخجیرگاه
[...]
داغ عالمسوز برگ عیش گردد در دلم
شمع ماتم گریه شادی کند در محفلم
دست من پیش از لب خواهش چو گل وامی شود
درگره باشد چو شبنم آبروی سایلم
می کند در لامکان جولان دل آزاده ام
[...]
با دل محزون فتاده روزگار مشکلم
دست حسرت بر سر و پای سراغ اندر گلم
از هجوم اشک طوفان خیز باشد منزلم
تا نهال قامت او رفت از باغ دلم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.