نه حبابست که پیدا ز سرشک ما شد
اشک را آبله از سیر بپا پیدا شد
عاشقانراست بلا سلسله قید حیات
بهمین واسطه مجنون حزین رسوا شد
بی نشان گشت دلم کز تو وفایی طلبید
چون نشان یابم ازو در طلب عنقا شد
بست بر پای من از اشک غمت سلسله
باز در عشق عجب سلسله بر پا شد
نشد از کامل او کام دل من حاصل
سر سودایی من در سر این رسوا شد
ز صبا گرد رهت یافت ولی قدر نکرد
دیده نرگس ازینست که نابینا شد
روزی افراخت فضولی علم رسوایی
که اسیر غم آن سرو سهی بالا شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر درباره درد ناشی از عشق و غم به زبانی دلنشین سخن میگوید. او بیان میکند که اشکها و غمهایش به نوعی مشخصه عشقش شده و این احساسات همچون زنجیر بر پایش بسته شدهاند. عشق او نه تنها او را به سرگشتگی کشیده، بلکه او را به شکست در به دست آوردن دل محبوب نیز مشغول کرده است. شاعر به این نکته اشاره دارد که حتی در جستجوی نشانهای از وفا، دلش دچار سردرگمی و بینشانی شده است. در نهایت، با حسرت به گذشته و عشقش نگاه میکند و از بیتوجهی معشوق سخن میگوید که باعث ناتوانی در برقراری ارتباط واقعی با او شده است. این شعر به نوعی تلخی و درد عشق را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: این بیت به این مفهوم اشاره دارد که اشکهای ما مانند حبابی نیستند که به سادگی دیده شوند. بلکه اشکها به قدری عمیق و واقعی هستند که اثرات و نشانههای آنها به وضوح نمایان میشود. در واقع، این احساسات عاطفی ما به صورت عمیقتری در وجود ما باقی میمانند و نشانههایی از آنها در زندگیمان دیده میشود.
هوش مصنوعی: عاشقان به دلیل بینظمی و عدم کنترل بر احساساتشان، در شرایط سخت و دردناک قرار میگیرند و این موضوع باعث شده که مجنون با حالتی غمگین و رسوا شناخته شود.
هوش مصنوعی: دل من بینشان شد چون از تو وفایی خواستم. وقتی نشانهای از وفا پیدا کردم، انگار در جستجوی یک پرنده افسانهای شدم.
هوش مصنوعی: از اشکهای غم تو، شاید پای من به زنجیری گره خورده باشد، و در عشق، شگفتیها و زنجیرهای جدیدی به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: به خواستههای قلبیام از کمال او دست نیافتم، و آرزوی دیوانهوار من در این دنیا رسوا شد.
هوش مصنوعی: نسیمی که با خود بوی تو را آورد، اما چشمان نرگس از آن بهرهای نبرد، چون که نابینا شد و نتوانست زیباییات را ببیند.
هوش مصنوعی: روزی فضولی علم و دانش باعث شد که شخصی به خاطر غم و دردی که در دل داشت، به دنبال زیبایی و کمالی که در یک سرو بلند و زیبا وجود داشت، برود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شکن زلف چو زنار بتم پیدا شد
پیر ما خرقهٔ خود چاک زد و ترسا شد
عقل از طرهٔ او نعرهزنان مجنون گشت
روح از حلقهٔ او رقصکنان رسوا شد
تا که آن شمع جهان پرده برافکند از روی
[...]
کی برست این گل خندان و چنین زیبا شد
آخر این غوره نوخاسته چون حلوا شد
دیگر این مرغ کی از بیضه برآمد که چنین
بلبل خوش سخن و طوطی شکرخا شد
که درآموختش این لطف و بلاغت کان روز
[...]
هر کرا داعیه درد طلب پیدا شد
عاقلان جمله بر آنند که او شیدا شد
آتش عشق ز هر سینه که زد شعله مهر
گر همه صبح مبین است که او رسوا شد
پیش رفتار تو، ای آب روان از تو خجل
[...]
حلقه پیش رخ از طره آن به واشد
آفتابی دگر از جانب چین پیدا شد
گر بتان بحر ندانند چرا آن لب لعل
گه به خنده نمک و گه به سخن حلوا شد
هرکه مهر لب او برد به خواب از خاکش
[...]
برقی از حُسن تو پیدا شد و ناپیدا شد
دهر پرفتنه و ایّام پُر از غوغا شد
چون بر آیینه فتاد از رخ و زلفت عکسی
یافت نوری که درو هر دو جهان پیدا شد
عنبرین زلف مسلسل که فکندی بر ماه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.