تو و آن قامتی که موزون است
من و این طالعی که وارون است
تو و آن طرهای که مفتول است
من و این دیدهای که مفتون است
تو و آن پیکری که مطبوع است
من و این خاطری که محزون است
تو و آن پنجهای که رنگین است
من و این سینهای که کانون است
تو و آن خندهای که نوشین است
من و این گریهای که قانون است
تو و آن نخوتی که بیحد است
من و این حسرتی که افزون است
تو و رویی که لمعهٔ نور است
من و چشمی که چشمهٔ خون است
تو و زلفی که عنبر ساراست
من و اشکی که در مکنون است
من و خون دلی که مقسوم است
تو و لعل لبی که میگون است
من ندانم غم فروغی چیست
تو نپرسی که خستهام چون است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به تضاد و تقابل میان خود و معشوق اشاره میکند. معشوق با ویژگیهای مثبت و زیبا مثل قامت موزون، طرههای خوشحالت، و لبخند خوشمزه توصیف میشود، در حالی که شاعر در حالت ناخوشایند و غمگین قرار دارد و احساساتی از جمله حسرت، درد و گریه را تجربه میکند. شاعر به وضوح حس میکند که او در یک وضعیت عاطفی ضعیف است و تمام این احساسات تلخ را در کنار زیباییهای معشوق قرار میدهد، در نهایت به این نتیجه میرسد که معشوق هرگز از حال او نمیپرسد.
هوش مصنوعی: تو با هیکل زیبای خود، من با سرنوشتی نامناسب و ناهماهنگ هستم.
هوش مصنوعی: تو با موهای خوشفرم و زیبا، و من هم با چشمانی که در جستجوی زیبایی تو هستند.
هوش مصنوعی: تو و آن وجود زیبا که دلنشین است، من و این احساسی که غمگین است.
هوش مصنوعی: تو با آن دستان رنگارنگت، من هم با این سینهام که مرکز احساسات و شور و شوق است.
هوش مصنوعی: تو با آن خندهات که شیرین و دلنشین است، من در این حال که باید غمگین باشم و گریه کنم.
هوش مصنوعی: تو با آن خودبینی بینهایتات، من هم با این آرزوی بزرگ و ناتمام.
هوش مصنوعی: تو دارای چهرهای هستی که چون نور میدرخشد و من دارای چشمی هستم که از آن اشک میریزد.
هوش مصنوعی: تو و موی زیبایت مانند عطر خوش است و من هم مانند اشکی هستم که در دل پنهان شده است.
هوش مصنوعی: من و دلی پر از غم به سر میبریم، و تو لبان شیری رنگی داری که باعث شادی و سرزندگی میشود.
هوش مصنوعی: من نمیدانم غم و اندوه چه معنایی دارد، اما تو هم از من نمیپرسی که چرا خستهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زآنچه بیرون زسقف گردوناست
جمله معلوم اوستکو چون است
نی که هر روز پایم افزون است
که وثاقم به نزد جیحون است
جامه را سرخ کرد، کاین خون است
وین تظلّم ز جور گردون است
بخدائی که نفس قدرت او
شمس های رواق گردون است
کاف پیش کرشمه ی قدرش
عاشق طاق ابروی نون است
تا برآرد به آب صدره شام
[...]
هیچ داند که حال ما چون است؟
یا ز ما خود دلش دگرگون است؟
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.